افرین عاطفه واقعا دختر از مادر یاد میگیره
مادر من خب هیچوقت بدرقه و استقبال گرم از پدر نداشت
اما همیشه ی همیشه بهترین غذا بهترین جای گرم نرم ..برا بابام بود
همیشه شب میپرسید فلانی فردا چی دوست داری؟
ما هم عادت کرده بودیم تا بابا نیاد سفره پهن نمیشد
بچه کوچیکا ته بندی میکردن ....
بعد نامزد که شدم خدا بیامرزه مادربزرگ همسرم رو
بهم یاد داد گفت مهسا وقتی فلانی میاد برو حلو در بغلش کن خوش امد بگو .یا صبح میره پاشو تا در خونه بدرقه کن بوسش کن بگو منتظرتم ....اینجوری میخ محبت رو تو دل شوهرت بزن ...
اوایل سخت بود اما شد عادت
ختی توی جمع هم دست میدادیم
موقع زایمانم یه ربع اول فقط منو بغل کرد بوسید بعد سراغ قورباغه کوچولومونو گرفت ....بهش میگفت قورباغه تا اون حس حسادت من روزای زایمان تخریک نشه
خب بعدها مشکلات گرفتاریا دلسردم کرد مدتها عست دیگه بوس و بغل بدرقه و استقبال نداریم
امروز واقعا تلنگر شد برام
اما خب هر روز سر ساعتی مشخص شوهرم پیام میده
قبلا زنگ میزد گفتم زنگ نزن پیام بزار
حال واخوال و دوتا عشقم عزیزم ...کم نمیکنه از آدم که بیشترت هم میکنه
شوهر من میدونه هرجای بگم درد میکنه باید ببوسه
چند روز پیش دستم سوخته بود همینجوری میگفتم چقد جای سوختگی میخاره دخترم با یه حالتی میگفت مامان دیگه اون با بوس خوب نمیشه 😂
دیدم واقعا چقد دقت میکنن تو روابط ما .همینجور که قهر و دعوا و سرصدا و بحث ما رو میبینن باید بزاریم محبت رو هم ببینن