سلام دوستای قشنگم
دیر اومدم ولی با انرژی اومدم
هفته قبل که گفتم عروسی فامیل نزدیک داریم و با کلی عکس و بزن و برقص تموم شد خداروشکر
شب بعدش خونه برادرشوهرم شب یلدا گرفتیم و همهههه بودن
و من دو روز قبلش نوبت عمل بینی گرفتم برای شنبه
که ساعت ۴صبح از ابادان باید راه میفتادیم اهواز برای عمل
به هیچ کس جز خواهرم نگفتم دارم عمل میکنم
شامو و تنقلات رو باشون خوردم و گفتم و خندیدم و در عین ناباوری روز بعدش عمل شدم
رفتم خونه بابام که مراقبت کنن و بعد در اوردن فیتله خبرشون کردم که سوپرایز شدن و شاکی که چرا نگفتی
ولی من از خودم راضیم و قدم بزرگی در راستای توداری برداشتم
امروز اتل رو برداشتن و خیلی خووووب شده
اللهی شکرت که استرس و نگرانیمو با ذوق و شوقم جبران کردی😍😍
برای عمل قبلا گفتم چند گرم طلا جم کردم که همون جا بعد ویزیت فروختم با قیمت خوب و بدین گونه بزرگترین هدف امسالم تیک خورد
سرم گیج میره هنوز نمیدونم جمله بندیم درسته یا چی
به بزرگیتون ببخشید
اومدم که شمارو تو شادیم شریک کنم
اگه تونستم میخونمتون حتما