اون وپول وفرستاد البته به واسطه ی مادربزرگم .
وسپرده بود که به کسی نگم منم به هیچ کس نگفتم .
تو مکالمات خالم و مادربزرگم یکی از داییهام میفهمه که برا من پول فرستاده ویکسال تمام زندگی رو برای خالم زهر مار میکنن.
حتی بش گفتن میریم به خانواده ی شوهرت که ایرانن میگیم تو داری پول پسرشون و حیف ومیل میکنی.
مسئله ترس نبود برا خالم مسئله آبرو بود .
خلاصه جریان بزرگ میشه و به گوش خانوادم میرسه ،ومن گفتم اوکی مشکلی نیست من پولها رو پس میدم فقط فرصت میخوام .
من به خالم گفتم خاله تو پولها رو به عنوان کمک دادی ومن باشون یه دستگاه خریدم والان پول نقد ندارم خود دستگاه هم ممکنه فروشش یکی دوماه طول بکشه یکم صبر کن.
اما هیچ کس گوشش این وسط بدهکار نبود .
خالم بعدیه هفته کلن بیخیال این قضیه شد و هیچ خبری تا الان ازش ندارم.
داییهام رو هم بخاطر فحش ها وتهدیدهایی که کردن ازشون شکایت کردم اونها هم دیگه سکوت کردن.
الان مشکل من باخانوادمه.
میگن چطور خالت این مقدار بت پول داد بمون چیزی ندادی وهمه رو خودت خوردی.
البته من همون موقع بشون گفتم من اگه خانواده ی خوبی داشتم هیچ وقت همچین ازدواجی نمیکردم که مردم بخوان برام دلسوزی کنن.بعدش شما دیدید شرکت پول نمیده دیدید چقدر گیر بودیم شد یه ۱۰۰هزار تومن دستی بم بدید بگید برو یه کیلو گوشت بخر الان زبونتون دراز.
اون موقع ها خواهرم بشون گفته بود فلانی یعنی من شرکت بشون پول نمیده کاش یه مقدار خوراکی برا بچه ها ببرید مادرم به خواهرم گفته به ما چه بره از خانواده شوهرش بگیره.
الان امروز بعد سه سال سرسنگینی و متلک کاملن رک همه ی این حرفها رو به زبون آورد مامانم.
منم بش گفتم از این لحظه به بعد دختری نداری واگه مردم نمیخوام کسی بیاد سر قبرم وبلا کش کردم