سلااام سلااام
من تونستم چنتا پست آخر رو بخونم
اینجا رو خیلی دوست دارم
ولی چشمام حساسه زیاد نمیتونم دووم بیارم
تو هر نقطه از زندگیمون که هستیم لذت ببریم و شاکر باشیم
حرف و حدیث دیگران خیلی پوچه ،آدم وقتی سنش بالاتر میره
این مسائل رو بهتر متوجه میشه
ما سنمون کم بود بچه دار شدیم تو خونه خیلی کوچیک با اثاث کم و جمع و جور
ولی یه ماشین خوشگل داشتیم ،بچه ناز و قشنگ
عزیزانمون کنارمون بودن
یه خانواده از فامیل همسرم اومدن خانومه خیلی چاق بود جابه جا میشد و میگفت واااای جاتون تنگه،اسم شوهرشو مییاورد میگفت من و محمد و همچین جایی؟
میپرسید میگفت چطور زندگی رو میگذرونید؟ شب هم میموندن
عجبا ،جالبه سه بار خودشو دعوت کرد ،بهترین پذیرایی رو کردیم
یه دست مبل راحتی هم تو هال بود ،واسه ما اندازه بود
عکسها رو که نگاه میکنم میبینم بهترین روزای زندگیم بودن
این لحظات مگه چشونه؟
عمرا دیگه تکرار بشن
قدر لحظات رو بدونیم که بر نمیگردن
هر کاری که حالمون رو خوب میکنه و به صلاحمونه انجام بدیم .بقیه مهم نیستن
اصصصلا و ابدا