دورهمی دوستان قدیمی (+جدیدیااااااا)

@مستانه7   سلام شما اهوازی بودی؟

برا کلاس شنا من از یکی آشنا ها پرسیدم

خواستی تا بهت بگم

سلام عزیزم 

بله ممنون میشم

من از یکی آشناها پرسیدم خیلی پیام داده شات میزارم

شماره فجر خواستی بگو تا برات بفرستم

درخواست دوستی بده

ممنونم عزیزم 😍😘

لطف کردی

خواهش عزیزم😍 اون یکی تاپیک دیدم از یه خانم سوال پرسیدی میخواستم بگم گفتم حالا تذکر میدن

اینجا هم گفتم تگت کنن 

دوستان هم فک کنم کاربری نمیدونستن

دیگ امشب لایک زدی گفتم بهت بگم

😍ممنون مهربونم ک ب فکر بودی♥️😍

سلام به همگی بچه ها من هم از امروز میخوام بیام تو جمع تون 

این رو بگم با ۴۰ سال سن با اینکه درآمد همسرم خوب بود تا الان هزاری پس انداز مخفی یا آشکار ندارم

تنها طلایی که دارم حلقه ازدواجم

دیشب با همسرم حرفمون شد بهم میگه تو مادیاتی هستی فقط به فکر پولی خیلی دلم شکست اگر من مادیاتی بودم تا الان باید کمتر از حداقل ۵۰۰گرم طلا نداشته بودم حساب بانکیم بایدپر پول بود

یکدفعه یاد این تاپیک افتادم گفتم حالا که اینطور شد از امروز شروع کنم

 فهمیدم هرچقدر دلسوز باشی فایده نداره 

خیلی فاصله افتاده دیگه حس خوب بهش ندارم .ماه میاد و میره دستمون به همدیگه نمیخوره .بچم دو سال و سه ماهه هست.دیشب بهش گفتم در آرامش کاری بهت ندارم فقط نمیخوام بچه متوجه جو زندگیمون بشه.معمولی ادامه میدیم با بچه بازی می‌کنیم براش وقت میذاریم چون مسئولیم.ولی باهم کاری نداریم

خوش اومدی 😊

ان شاالله بتونی کیلو کیلو طلا بخری 😉♥️

💔💔💔

نمیخوای ی روز بشینی باهاش صحبت کنی؟ مثل قبل بشید ؟

خدایی نکرده کار ب جای باریک نکشه 🥺💔

عاطفه جان دل درد یعنی مثل پریودی دل پیچه داشتی اونم مدام؟

اگر اینطور بود حس بدی بود واقعا.

من ویارم خیلی وحشتناک بود.

ضعف،افت فشار،تهوع،معده درد همه با هم با شدیدترین حالتشون.

حالا شوهر پاندا خسته رو نمیشناسم و نمیدونم علت دادنش چی بود

اما اگر درباره ی شوهر من بود،همیشه در این موارد که کلی آدم دیگه هستن اون جوگیر میشه

احساس میکنم اینطور میخواد نقش قهرمان بازی کنه و همه ازش تعریف کنند

اما خودش میگه از سر دلسوزی

الله اعلم😄

مثلا اوایل ازدواج یکی از جاریام باردار بود و میگفت حتما باید سزارین کنم

شوهرش اون موقع بیکار بود

و اون این حرف رو در جمع خانواده شوهر میزد که یعنی بفکر باشید

هیچکس اونجا حرفی نمیزد شوهر من میگفت خیالت راحت من میدم

مادرشوهرمم هیچی نمیگفت که نه ساکت ولش کن اول زندگیته بزار خودشون به فکر باشن

با سکوتش تأیید میکرد

حالا از من چند بار پرسیدن که برای زایمان میخوای چکار کنی و گفتم میخوام عمل کنم

نوبت که به خودم‌ رسید میگن نههه طبیعی بیار تو میتونی یا برو دکتری که هزینه اش کمتر باشه

یا از یکی شنیدم گفتن میخوان به شوهرم بدون اینکه من بفهمم حرف بزنن و بگن سریع زیر بار عمل نرو

حالا من به شوهرم گفتم این حرفا عصبیم میکنه یک چیزی بگو اما جلو اونا روش نمیشه و احترام میزاره

فقط تو خونه میگه تو نگران نباش کاریت به بقیه نباشه راه خودت رو برو عملت رو بکن چکار بقیه داری

حالا اینکه میگم شوهرم در این جور موارد داوطلب میشه نه که فکر کنید خیلی اوضاعش عالیه

من واقعا تنها پشیمونی زندگی مشترکم همینه که

مثلا سه سال پیش که تازه ازدواج کرده بودیم حقوقمون سه چهار تومان بود ولی من بعد دادن قسطا از همون حتی شده پنجاه هزار تومان پس انداز میکردم و با اینکه تازه عروس بودم اصلا مثل بقیه ولخرجی نکردم

شوهرم همش رو این مقدار نقدی که برای روز مبادا کنار گذاشتم حساب میکرد و‌ واقعا هم چند بار دادشون

پشیمونم که چرا مثل بقیه مثل خودشون نبودم و اونا پشت سرم منو مسخره کردن که فلانی خسیسه لباس تکراری میپوشه اما خودشون راااحت خرج میکردن و هر موقع لازمشون میشد زنگ میزدن به بانک مرکزی و ازش میگرفتند چون میدونستن زنش حتما یک پولی کنار گذاشته