2777
2789
عنوان

دورهمی دوستان قدیمی (+جدیدیااااااا)

| مشاهده متن کامل بحث + 1377161 بازدید | 75717 پست
قربونت بشم میدونم خیاطی. ولی اصلا شما بیکار. میخوای پات رو بندازی رو پات. به کسی ربطی نداره که. میگم ...

دقیقا طرفای ما عیب میدونن خانما بشینن مرد بلند بشه کمک 

ولی اگه میزبان خودشونن مشکلی ندارن

ریز نمیخوام بشم ارامشم مهمتره 

چون هرچی بیشتر فکر کنم عمیقتر میشه فکرام و نمیتونم از رو عقلم و منطق تصمیم بگیرم

سعی میکنم یجوری مدیریتش کنم

کلا وقتی اون میاد خیلی کم رنگ میکنم خودمو جدیدا

ولی جایی غیر از خونه مادرشوهر نمیتونم مهمونی رو رد کنم

یه روزی از همین روزا این بحث رو جلوش باز میکنم و حتما چندتا تیکه نامحسوس نثارش میکنم

دنبال موقعیتم یه تلنگری بش بزنم فکر نکنه نمیفهمیم نمیبینیم

من با مستقل هم نظرم.این چیزایی که تو از خودت تعریف کردی برا کسایی که درک میکنن و شعورشون میرسه،میشه ...

محبوب بودنم فقط جنبه حمایت گریم و مهر طلبیم نیست...اخلاقم اینه...

هیچ وقت اهل حرف ببر حرف بیار نبودم

هر کدورتی پیش اومده بدون کینه و بحث اضافه گذشتم

اهل کشوندن شوهر سمت خودم و خراب کردن رابطش با خانوادش نبودم و خیلی چیزای دیگه...به قول شما این خوبیا هیچ وقت باعث تمایز کسی نمیشن ...متاسفانه بی معرفتی زیاد شده...ولی کلا بی تفاوت نمیمونم...بااااید یه حرکتی بزنم متوجه کارشون بشن ...هم جاری و خانواده همسر

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

ما دوباره چند روزه نون نداریم 😁😁😁 صبح پنکیک درست کردم با اتمیل یاد حرف شوهرت افتادم که بهت گفته ب ...

وای شوهرت😂

وای شوهرم😍


شوخی بودا


اره حرفش امیدبخش بود واقعا


یه حرفم جاریم بهم زد

اون موله نه ها

اون یکی

همون شب که خبر خونه خریدنو گفتیم، برگشتم گفتم خیلی قسط داریم

گفت نگران نباش، قسطا داده میشه

جدی خیلی به حرفش فکر میکنم 


بعضی حرفا تو شرایط سخت کمکه

این میشه کمک معنوی 

ای گلفروش گل چه فروشی برای سیم وز گل عزیزتر چه ستانی به سیم گل 🥰 اتفاقا چند وقت پیش دیگه گفتم به نی ...

😂😂😂😂تا به شوهرم میگم واسم گل بخر میگه گل چیه من واست گلخونه میخرم😆😆😆😆😆از نرگس نگو که دلم اب شد. چرا این گل انقدر خوبه😍😍😍😍

دخترم، من عکاسم بخدا نمایشگاه عکاسی داشتم دهه هشتاد عضو انجمن عکاسان ایرانم جز معدود عکاسهای جوانی ه ...

🤩🤩🤩🤩به به خانم کاربلد و هنرمند. چقدر دوست داشتم لبنان زندگی میکردم.حس میکنم بیروت قبل انفجار و این اتفاقات اخیر خیلی جادویی و رمزآلود بوده

میگم دوستان تو تاپیک مدیریت مخارج در مورد بچه دار شدن صحبت شد ولی جاش اونجا نبود بحث تموم شد میخواست ...


فاصله سنی بچه من ۴ ساله

خیلی خوبه 

با هم بازی میکنن، دعوا میکنن،همفکری میکنن

مثلا من سه روز گذشته بیمار بودم 

هر دو با هم تلاش کردن یه جوری کارا رو ردیف کنن


 آخر شب دخترم گفت چقدر مامان بودن سخته😴😴😴😴

ما وظایف مامان بودن رو بین خودمون ۳ نفر (شوهرمم میگفت)

تقسیم کردیم بازم خسته میشیم

مامان تو چجوری قبلا هم سرکار میرفتی هم این همه کار انجام میدادی


بعضی وقتها بیرون کار دارم میتونم تنهامون بزارم

چون دوتا هستن و مراقب هم هستن


بچه های غیر تک فرزند تعامل با فرد هم سن و سال رو یادمیگیرن

قهر کردن ،بازی کردن،احقاق حق،همکاری،فداکاری و گذشت 


اینا خوبی هاش بود

ولی به هر حال سختی های زیادی هم داره

یه بچه ۴ ساله که میبینه یه نی نی دیگه وارد خونه شده

تمام توجه به بچه کوچیک جلب شده

حسادتهاش ،نیازهای کوچیکه

همزمان باید حواست به بزرگه باشه

پسر من بزرگه بود

به خاطر اینکه حسادت نکنه

میگفت بیام رو پات بخوابم میگفتم باشه

اونوقت خیلی سنگین بود

حداقل ۳۵کیلو یا بیشتر بود


همه اینا هست




ولی من بازم به عقب برگردم بازهم دو تا بچه میارم با همین فاصله سنی


در مورد مخارج نمیدونم شما تو چه وضعیتی هستین و دخالت نمیکنم

در مورد کمک نداشتن : منم اصلا کمک نداشتم

 بعد به دنیا اومدن اولین بچه هم دیسک گردن گرفتم هم کمر

سر بچه اول بعد ۳ و نیم ماه برگشتم سر کار 

دومی ۵ و نیم ماه



الان مابچه ها  تعدادمون زیاده 

البته چند تاشون شهرای دیگه هستن

ولی چند تایی که اینجا هستیم

مادرمم هر هفته یه جا ویزیت داره هر دفعه یکی مون می‌بریم

من بتونم منو همسرم میبریمشون

خواهرام ماشین خونه باشه اونا میبرن

به هر حال کارای پدر و مادرم بین ماها تقسیم شده 

اینکه اگه فقط یه بچه داشتن خب برای اون بچه سخت بود هر روز بره و به کاراشون برسه




ولی همه اینا به کنار تصمیم نهایی رو شما بگیر

چون بیشتر انرژی از بدن شما میخواد کم بشه

شما قراره باردار بشی ،شیر بدی

بدن شما قراره تحلیل بره




امیدوارم بهترین تصمیم رو بگیری







قربونت بشم میدونم خیاطی. ولی اصلا شما بیکار. میخوای پات رو بندازی رو پات. به کسی ربطی نداره که. میگم ...

چه دوره و زمونه ی بدی شده... ادما یه کاری میکنن مجبور شی نیمه ی تاریک وجود ادم واسش تصمیم بگیره. انقدر که از ادم سؤ استفاده میکنن. 😔😔😔

اگه قرار باشه گلایه شما تو خونه خوب بمونه ما از کجا نون بخوریم🤪🤪

گل فروشی دارین؟ 🤩🤩🤩🤩

دستم به دامن قشنگت 👗🫴 راهنمایی کن چی کارش کنم

موضوع حیثیت آیه آخه یکی گفت چرا خریدین اینا تو خونه خراب میشه🫣🫣🫣


ما گفتیم ما بلدیم ایشالله خراب نمیشه 🤣🤣🤣🤣


بیاد ببینه داره خراب میشه حیثیتم به باد میره 😂😂😂😂😂

خودم دوست داشتم بگیرم ولی جور نشد. ☹️☹️☹️میگم شلوارش خیس میشد رو زمین نمیشست؟


برای پسرا نباید عجله کنی 

بزار خودش وقتی کامل درک کرد اونموقع شروع کن


پسرا اکثرا دیر میتونن خودشون رو کنترل کنن

بعضی وقتها سخت گیری میتونه باعث اضطراب و شب ادراری بشه


دوستان یه راهنمایی بکنید منو سردرگممما ۴تا جاری هستیم با یکیشون خیلی صمیمی بودیم یجا مینشستیم ...اون ...

سلام عزیزم اول اینکه سعی کن تا میتونی مستقل بشو،، دوم اینکه سعی کن خودتو مشغول نشون بدی مثلاً مهمون اومد خونشون واسه کمک خواستنت ی دلیل و بهانه بیار،، و اینکه سعی کن کمتر بری ی جوری فاصله بگیر یا از همسرت کمک بگیر

ی سری ما خونه پدر شوهرم رفتیم خواهر شوهرم نتونست بیاد اونا هم مهمون داشتن جاریم ی گوشی خریده بود نشست پیش دختر مهمون و گوشی نشون دادن باسنش و بلند نکرد 

بعد من پذیرایی میکردم دیدم انگار نه انگار 

موقع شام آوردن دیدم همسرم اشاره می‌کنه گفتم نمیکنم نمیارم 

بعدش رفتنی خونه گفت اون شعور نداشت بلند بشه کمک کنه تو باید پامیشدی منم گفتم دلت ب حال پدرت سوخته خودت بلند میشدی کمک میکردی اینم بگم مادرشوهرم خیلی سالها پیش فوت شده و اینکه پدر شوهرم زن گرفته با همسرش زندگی میکنه.

اخه گفت ۱-۳ سال عمر میکنه مهسانوگرنه منم مثل خودت فکر میکنمدندون طبیعی قطعا بهتره

بعد روکش اصلا ته دیگ و پاستیل نباید بخوری

من قرن به قرن نه ته دیگ میخورم نه پاستیل


از شانسم یه بار پاستیل خوردم یکیش شکست🤣🤣🤣

یه بار ته دیگ خوردم اون یکی شکست 😂😂😂

اصلا فشار خاصی نباید روشون باشه

وای شوهرت😂وای شوهرم😍شوخی بودااره حرفش امیدبخش بود واقعایه حرفم جاریم بهم زداون موله نه هااون یکیهم ...

راست گفته دیگه.. اگه بدونی من با چه شرایطی اومدم خونم... خونه ای که توش بودیم اجاره دادیم در صورتیکه این خونمون اماده نبود. تو یه هفته فرصت واسه جا به جایی یه سری کارا رو انجام دادیم، شوهرم کار خونه من خودم کارتن میزدم، از اون خونه به این خونه😐😐😐دهنم سرویس شد. قرار شد یه هفته بریم خونه ی مامانم، رفتیم اونجا بعد چند روز دست شوهرم شکست، کارمون عقب افتاد من همش گریه میکردم مامانم میگفت عید به این اتفاقا نیخندی.. ببین لحظی سال تحویل داشتیم در کابینت نصب میکردیم😆😆فک کن دستگاه کارگاهی که قرار بود شیشه هایه سقف سرویسو سی ان سی کنه خراب شده بود. سقف نداشتیم🤣🤣🤣ولی گذشت الان کلی نیخندیم. 😁😁

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   تعلیقی_بدبخت  |  5 ساعت پیش