بابام سرم داد زد و اینارو گفت🙂

به پدرت بگو الان زوده برای ازدواج حداقل ۴ سال دیگه ازدواج میکنم. درست بخون فعلا. 

با پسر عموت حرف بزن بگو بزار اون پدرت و قانع کنه 

ب بابات بگو بادل ناراضی زن پسرعموم شم

حرامه باطله

چون ازشروط اذدواج رضایت دختره

اگرم نزاری درس بخونم سرکاربرم یااذدواج کنم بدبختی منو رقم زدی

و به عنوان پدرباید اون دنیاجواب بدی

حالا برو خوش باش

بگو تو باید به خدات جواب پس بدی که به خاطر رضایت دل داداشت حاضری دخترتو بدبخت کنی

داداشت در اولویته نه من ک دخترتم

نگران نباش عصبی بوده یه چیزی گفته خواهرتوچراانقدساده ایی وبی سیاست جایه اینکه توخونه خودتوبده کنی اول همه ایناروبه پسرعموت میگفتی که اره من میدونم چه پسرخوبی هستی ولی نمیخوامت بهت حسی ندارم وفلان اگه دیدی قانع شدازطرف اون بهم میخوردن تواگرم دیدی ن دوست داره بعدایناروبه بابات میگفتی

البته الان مشکلی نیست کم کم یادش میره ببینه طرف ادم حسابی وخوبه برات بیادمجبوره قبول کنه

خودمم بابام ازغریبه بشدت بدش میادومیترسه بدشه برای خودم که قراربودبیادنمیزاشت منم رک گفتم طرفوهنوزندیدم بزاربیادپای خواستگارتوخونه بازشه اگرم نخواستم ردش میکنم چیزی نیست که حالاتوفامیل اونقدپسرم نداریمانمیدونم به چی دل خوش کرده😂

میشه لطفاً به آخرین تاپیک من یه سر بزنید خیلی نگرانم 

کار خوبی کردی 

یادم افتاد بیست سال پیش سر اینکه پسر عمم خواستگارم  بود چه کردم منم مثل تو حس می  کردم مثل برادرمه 

بعد از بیست سال اون آلمان زندگی می کنه و زندگیش عالیه 

 همسرش د رو حمایت کرد تا موفق بشه استاد دانشگاه تو آلمان ومن که با خانواده سطح پایین شوهرم دست و پنجه نرم کردم. با کلی قسط خونه گرفتم 

وانرژیم صرف  به دست آوردن  حداقل هاشد 

شوهرم رو دوست دارم ولی قابل قیاس با پسرعمه جذاب 

پولدارم نیست

من با این وجود پشیمون نیستم 

ولی لج نکن برای خودت تو صبح قانع کننده داشته باش تا زندگیت  رو دوست داشته باشی

یه کوچولو بهش فکر کن  که بدونی از سر لجه رد می کنی یانه مثبتاش رو هم برای خودت از نظر بگذرون 

هرچند سنت خیلی کمه برای ازدواج