قربونت برم عزیزم خستگی رو که چرا خسته شدم
وقتهایی شده که شام آوردم فقط تخم مرغ خالی گذاشتم 😉
یا وقتهایی شده که نه کار خونه رو به گردن گرفتم نه کار قالیافی
به خودم ارزش دادم ،
گفتم من هیچ کاری نمیکنم من امروز دست به هیچی نمیزنم
چون همه چی به وقتش آماده بوده 👌
از هر بابت بیست بودم
هم خانه داری
هم همسر داری
هم بچه داری
هم رابطه زناشویی
هم کار قالیبافی
در کل چون و چرایی در کارم ،نذاشتم که بیان غر بزنن😉
ولی خودم هم سعی کردم زود خودم رو جمع و جور کنم
خودم رو شارژ کنم برای ادامه ی زندگی
چون اهدافم برام مهم ،زندگی امو دوست دارم ،هیچ وقت از روی اجبار کاری نکردم .
مثلا همون قالیبافی که میشنم پشتش با شور و شوق میبافم
یه وقتی هم شده که انگیزه نداشتم، روش رو بستم که دیگه نمیبافم
ولی دوروز بعد که شارژ شدم خستگی از تنم در اومده
چنان با شور و شوق نشستم به بافتن که انگار بهم میخوان مدال بندازن 😉
مثلا اون روز که خرج تو راه و خرج لباس با من بود سعی کردم مدیریت کنم
اون کارها رو به خاطر این انجام دادم که خرجمون کمتر بشه
بهتر بتونم پس انداز کنم
فردا دو تا کوه پشت سر دارم
همون مجلس دو سه نفری برای دخترم خواستگار در اومدن
این یعنی زنگ خطر
یعنی اینکه پول لازم داری ،باید پس انداز کنی
فردا یه عقد ساده کم کم دویصت تومن پول میخواد
به خصوص که اقوام همسرم شهرستان هستن وقتی بیان مجلسی یا خیر و شری کم کم یه هفته می مونن 🙁
همونطور که خودم چند روزی رفتیم موندیم
حالا اینم بگم چون همسرم واقعا قدر شناس
مثلا دیگه نمیاد ته قضیه رو در بیاره که چقدر واسه خودم موند
چند خرج برداشت
باقی پول رو بخواد ....
به خاطر همون با جون و دل انجام میدم کارمو که تهش یه چی بمونه برای زندگی امون
برای پس انداز بچه ها
اگه بر فرض مثال همسرم ،،خسیس بود و یا اهل زندگی نبود ،هبچ وقت به خودم اینقدر سختی نمیدادم
میگفتم حاضری از بیرون یه چیزی میگیریم میخوریم
شش تومن نمیشه ده میشه به من چه 😉
ولی نه دیگه کلا قضیه فرق میکنه ،،هم اهل زندگی خدارو شکر
هم اهل پس انداز ،،،البته نه بیشتر به اندازه من
هم اینکه حرف بچه ها وسط بیاد دیگه حرفی نداره برای گفتن
اگه بدونه که پس انداز کردم خیلی هم خوشحال میشه
و میگه خدا پدر مادرتو بیامرزه خانم
و اینکه دروغ چرا ،،همسر منم کمتر دست به کار میشه واسه خونه
هروقت هم بگم کارام مونده حوصله ندارم
میگه خب دست نزن بذار همین طور بمونه 🤭
دوسه روز دیگه انجام میدی
وقتی میگم عزیزم تو هم کمک کن میگه سه تا زن این خونه است من چرا بیام دست بزنم
وقتی میگم خسته میشم
میگه فرش نباف جمع کن به نون و نمک که نمیخوای بدی .
فکر نکن عزیزم فقط همسر تو اون حرف رو میزنه
خیلی از مردا اینطورین
همسر من الان مثلا دم عید فرش هامو میشوره
دیگه کاری به بقیه چیزا نداره
منم در کل خودم راضی هستم به این وضعیت
وخودم کمتر راضی میشم کار کنه تو خونه
چون کارش سنگین دلم نمیاد 😉
اگه مثلا بخوام تو خونه کمکم کنه علنا نمیگم بیا کمکم کن
در عمل انجام شده قرارش میدم
مثلا جارو رو که میکشم
دسته اش رو میدم به دستش میگم عزیزم یه کوچولو اینجا بکش
منم برنج رو آبکشی کنم وقتش گذشت 😁
و یا میگم عزیزم یه لحظه اینو تو بکش من برم زود سرویس بیام
مثلا بعد سرویس میرم دنبال کار دیگه اونم جارو رو میکشه تموم میشه
اینطوری
هیچ وقت نمیگم برو به خونه تو هم جارو بکش
جارو میذارم وسط میزنم به پریز میگم تو یه ذره اینجا رو بکش بیام عزیزم
یا مثلا دارم شیشه پاک میکنم میگم عزیزم بیا ببین تمیز شد
وقتی اومد میگم عزیزم قربون دستات برم این یکی رو هم تو بکش
دستام خسته شد 😉
یا مثلا ظرف میشورم میگم عزیزم بیا کنارم وایسا یه چی میخوام بهت بگم وقتی اومد الکی یه حرف باز میکنم که یکم طولانی باشه
بمونه کنارم
میگم عزیزم تو هم از اونر آب کشی کن زود بریم بشینیم چای بخوریم کهنه دم نشه 😉
یا مثلا وقتی سفره رو جمع میکنیم همیشه زودتر از ما تموم میکنه
میگم قربونت این دوتا رو هم تو ببر
و خیلی چیزهای دیگه
یا مثلا میخوام سماور رو برق بندازم نگه میدارم واسه وقتی که خونه باشه
هیچ وقت هم قبل از شام نمیارم این کارارو
وقتی میارم که شکمش پر باشه گرسنه نباشه
میارم یه زیر انداز میندازم
الکی خودم مشغول به کار میشم میگم امید تو خیلی خوب میتونی برق بندازی بیا برام اینو برق بنداز
وقتی اومد مشغول شد از پشت دونه دونه میارم 😁
در حین کار هم تند تند براش چای میارم
خوردنی میارم
در کل باید غلق زندگی تو پیدا کنی عزیزم