اخلاق های آزاردهنده همسر

سلام برای اينكه يک شناخت كلی داشته باشيد از خودم ميگم و بعد مشكلاتمو

من ٣٢ سالمه و همسرم ٣٤ هر دو ليسانس هستيم من قبلا دو ماه هم عقد كرده كسی بودم كه هيچكس از خانواده همسرم خبر ندارن و فقط خود همسرم ميدونن و من باكره بودم

دو سال دوست بوديم و سه سال عقد و الان ٣ ماهه اومديم خونه خودمون البته مجلس نگرفتيم من چند تا مشكل با شوهرم دارم كه دلم ميخواد حلش كنم چون همسرمو دوست دارم ايشون بشدت منو كنترل ميكنن اينكه کجا ميرم و چيكار ميكنم من بايد هر وقت ميرم بيرون به ايشون بگم اگه نكم يه راست محضر طلاق يه بار تو دوران دوستی نگفتم دارم ميرم بيرون بعد خودشون فهميدن دو روز گوشيشون رو خاموش كردن و اصلا گفتن كات. هر جا ميرم قبلش بايد بگم من دارم ميرم من رسيدم من دارم برميگردم من رسيدم خونه البته اينم بگم من بايد جاهايی برم كه ايشون تاييد كنه مثلا خونه مامانم و مامانشون و اينا مثلا بازار و پاساژ و اينا اصلا و ابدا حق ندارم برم اين موضوع خيلی اذيتم ميكنه كه حتما بايد واسه رفت و آمدم اجازه بگيرم و خبر بدم

دو اينكه شوهرم همه حال و احوالشو به من ربط ميده مثلا اگه من حالم خوب باشه بگم و بخندمو انرژی داشته باشم ايشون هم حالشون خوبه اگه ناراحت باشم كه كلا حق ناراحتی ندارم بخاطر اينكه دليلی نداره ايشون صد برابر من ناراحت ميشه واسه همين ترجيح ميدم نگم چون آخرش من اگه ده تا ناراحتم ايشون صد تا ناراحت ميشه و من با اون ناراحتي تازه بايد برم نازشم بكشم مثلا ميگم ايشون صبح زود بيدار ميشن تنها صبحانه ميخورن و من ناراحت ميشم چرا بيدارم نكردی با هم صبحونه بخوريم و تنها خوردی ايشون صد برابر ناراحت ميشن كه تو چرا بيدار نشدی به من صبحانه ندادی به من توجه نميكنی تو افتخار ميدونی من صبحانه برای خودم بزار تو خواب باشی خواب واست مهمه و هزار تا ديگه كه من از آخر بايد بگم ببخشيد در صورتی كه شبها بهش ميگم صبح زودتر بيدار شدی منم بيدار كن ايشون بيدار نميكنن و ميگن تو اگه واست مهمه بايد خودت بيدار بشی اين يه نمونه كوچيم بود

يه موضوع ديگه هم خيلی ناراحتم ميكنه اينه كه از زمان عقد دو سه بار شوهرم حرف طلاق رو زده و من چون دوستش دارم و بعد بخاطر ازدواج دومم نخواستم جدا بشيم و هر بار من كوتاه اومدم البته تو دوران عقد تو عصبانيت گفتن اما يه ماه بعد اينكه اومديم خونه خودمون و دعوامون شد سر اينكه به نظرشون من ميخوام هميشه حرف حرف من باشه كه اصلا اينطور نيست و ايشون كاملا مردسالارن و دعوامون شديد شد و يه روز قهر كردن و گفتن طلاق بعد كه اومدن خونه صحبت كرديم من گفتم نه ايشون هم قبول كردن

ممنون ميشم راهنمايی كنين؟