2794

فراموش نکردن عشق قدیمی

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 535 بازدید 1 تبادل تجربه

سلام 

الان که دارم براتون این پیغام را می گذارم کمی دو دل هستم . نمی دانم شما اصلا می تونید کمکم کنید یا نه چون من قبل از اینکه اینجا پیامی بگذارم سالهای زیادی مشاوره شدم و خیلی سعی کردم و متاسفانه هر بار ظاهرا خوب شدم اما ته تهش همش به یاد همون آدمم. فقط خواهش می کنم لطف کنید کامل بخونید چون واقعا دیگه نمی دونم چی کار باید بکنم  به طور خلاصه براتون بگم که من دختر بی پروایی بودم از سن ۱۹ سالگی خواستگار های خوبی داشتم و هیچ وقت پسرها را جدی نمی گرفتم چون باورشون نداشتم کلا توجه آقایون بهم جلب می شه نمی گم خوشگلم شاید بیشتر به خاطر اینکه برام مهم نیست آقایون بهم توجه کنند یا نه برای همین توجهشون بهم جلب می شه ، بگذریم  ۲۳ سالم بود  در آستانه ی فارغ التحصیلی کارشناسی بودم که آقایی را با تمام معیارهای ظاهری من می خوند بهم معرفی کردن من ۴ ماه از عمرم را با این آقا بودم نمی تونم بهتون بگم رو عرش آسمان بودم خانوادم هم خیلی خوشحال بودند چون باور کرده بودیم که از همه نظر بهمون می خورن نمی تونم بهتون بگم چه قدر دنیای قشنگی بود چه قدر سورپرایز می شدم و چه قدر خوشحال بودم اما متاسفانه این خوشی فقط ۴ ماه دوام داشت و بعد به خاطر عدم توافق خانواده ها سر مهریه همه چیز بهم خورد و خانواده هایی که ما را به سمت هم سوق می دادن یهو مخالفت هاشون شروع شد و پسری که به من می گفت یا تو یا هیچ کس دیگه رفت تو ۲ هفته خبری نشد اما بعد از ۲ هفته آمد و ضربه ی کاری را به من زد و رفت (‌گفت مادرم گفته ما دوست دختر دوست پسر نیستیم که اینطوری بهم برگردیم ) بعد من موندم یه دنیا غم . به فاصله ی ۲ ماه از رفتنش خبر ازدواجش را شنیدم عقد کرده بود تمام عکس های عروسی و عقدش تو شبکه های اجتماعی بود چه کشیدم ! بماند . بعد به مدت ۴ سال تاوان پس دادم ( به خدا می دونم غیرعادیه اما اصلا کسی نیومد که مثل اون باشه ) خلاصه بعد ۴ سال پسرهای مختلفی می آمدند وارد زندگیم می شدند و بعد من  هم بدون اینکه حتی برام مهم باشه تمام می کردم البته نمی ذاشتم به یک هفته هم دوستی بکشه اما خیلی هاشون تعجب می کردن من دنبال اون حسه بودم که هیچ کدام بهم نمی دادن .  بعد از اون رفتم یک فوق لیسانس و بعد هم یک دیپلم دیگر گرفتم تو اون مدت عاشق شدم واقعا عاشقش بودم پسر خوبی از همه لحاظ از نفر اولی که باهام بود خیلی بهتر بود اما این آقا هم مادرش مخالف بود ! چرا ؟ نمی دانم  بچه ی طلاق بود اما خوب من دوستش داشتم به هرحال این عشق آتیشین که من ازش خیلی چیزها یاد گرفتم هم تمام شد ! البته بعد از دو سال و نیم ! ازش ممنونم اما خوب نشد که بشه ! مادرش ترسیده بود که پسرش را ازش بگیرم دقیقا همون حسی که به مادر اولی دست داده بود در صورتیکه من فقط محبت می کردم بهشون خیلی ساده برخورد می کردم  نمی دانم چرا اونقدر ناامن می شدند.؟ این آقا هم تمام شد و البته بعد از یک سال خبر رسید داره ازدواج می کنه و دوباره عکس ها! (‌این بار برای طرفم خوشحال شدم چون واقعا دوستش داشتم این را هم بگم حرف ها و کارهای  این پسر دومی  که رسم دوست پسرم محسوب می شد هم به دلم خیلی می نشست و باورش کرده بودم  اما می دانید یه چیز جالب این بود که زمانیکه با این آقا بودم هم چنان به  اون اولی گاهی فکر می کردم! گاهی که با هم جایی می رفتیم که من قبلا با اون اولی رفته بودم غصم می گرفت)‌ نمی دانم چرا؟ خلاصه دومی هم تمام شد اما این دفعه خانوادم منتظر لااقل ۱ سال ناراحتی بودند (چون رابطه خیلی طولانی تر و عمیق تر بود ) من ظرف ۶ ماه خودم را جمع کردم و جالب اینجاست که زیاد یادش نمی کنم با اینکه واقعا عاشقانه دوستش داشتم . از این ماجرا هم  گذشت بعد از  ۳ سال آقای محترمی واقعا متشخصی که خانواده ی خوبی داره وارد زندگیم شد در آستانه ی ازدواج بودم که فهمیدم اولی که من براش ۴ سال تاوان دادم جدا شده نمی تونم بهتون بگم چه احساسی بهم دست داد قلبم مثل یه دختر ۱۸ ساله به تپش افتاد. می دونم که بعد این همه سال اون حتی شاید من را دیگه یادش نباشه اما متاسفانه انگار همه چیز جون گرفت توی من و از طرفی می دونستم که من هیچ راهی به سمت اون آقا ندارم چون حتی بر فرض محال هم اگر این آقا بعد از گذشت ۱۱ سال من تو خاطرش می بودم خانواده ی من ابدا قبولش نمی کردند و خودم هم می دانستم که جزو محالاته اصلا حتی ببینمش خلاصه هر جوری بود ذهنم معطوف به حال کردم و با همسرم ازدواج کردم . اما  حالا نمی تونم حرف های دلنشین همسرم  را باور کنم حتی سورپرایزها را می ترسم باور کنم یا زیاد اجازه بدم از خودم هیجان نشان بدم . اینم بگم که من از همسرم دورم و قرار بعد از ۱سال و نیم کنار هم باشیم ( باید کارهای قانونیم درست شه برم )‌ اما متاسفانه دست بر قضا اون آقا هم تو اون کشوری رفته که من دارم می رم و از همه بدتر اینکه من باهاش اینترنتی با آی دی فیک در تماس هستم اما با اینکه می دونم اصلا این آدم به درد من نمی خوره مغزم انگار معتاد شده !! این آقا نمی دانم متوجه شده من پشت این ای دی فیک قایم شدم یا نه اما من هر بار که معمولا ماهی یک بار یا دو ماه یک بار در حین چت کردن باهاش هستم  اشک می ریزم و اما نمی تونم بهش بگم کی هستم و چرا بهش بعد طلاقش پیغام دادم . اصلا نمی دانم چرا باید این کار را کرده باشم . ببخشید قضاوتم نکنید دوست ندارم زندگیم را از دست بدم شوهرم خیلی محترمه اما من با این عشق کهنه چی کار کنم ؟ عشق به همسرم را دوست دارم اما می ترسم راحت عاشق باشم .لطفا کمکم کنید .  بک چیز دیگه همسر من از هر جهت از هر دوی آدمای توی زندگیم بالاتره و بعد از ازدواج با حرف یکی از اقوام متوجه شدم که ناخوداگاه کسی را انتخاب کردم که شدیدا از لحاظ ظاهری شبیه به آقایی که سالها پیش به من معرفی شده بود . لطفا کمکم کنید خیلی تراپی رفتم خیلی از دست خودم عصبانی هستم اما نمی دانم چه کنم رها شم ! مرسی 


اطلاعات تکمیلی

سن ۳۴ جنسیت زن شغل مدیر وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام همراه عزيز ✋🏻

ممنون از اينكه ما را انتخاب كرديد 

عشق حالت هيجانی نيرومندی است و اگر كامياب نشود و معشوق به دست نيايد يكی از غم انگيزترين تجربه های زندگی خواهد شد . دوست عزيز شما را درک ميكنم شرايط سختی داريد ، اما آنچه از صحبت های شما مشخص است ، چند سال پيش كه ايشون ازدواج كردند تصميم گرفتند كه به عشق شما پايان دهند ،و اما شما تصميمی متفاوت گرفتيد و حالا نسبت به آن عشق اميدوار هستيد ، به عبارتی شما تصميم گرفته ايد در عشقی بمانيد كه طرف ديگرآن را رها كرده و برای آن ارزشی قائل نبوده . آيا حالا شما تصميم گرفته ايد به طور يک طرفه در آن عشق بمانيد، و ارزشی برای خودتان قائل نشويد، پيشنهادم اين است كه هر چه سريعتر ارتباط تان را با ايشون قطع كنيد حتی به صورت ناشناس كه در ارتباط هستيد هم درست نيست ، و به خودتان آسيب ميرسانيد .

ويژگيهای منحصر به فرد همسرتان را ببينيد . از مقايسه كردن دوری كنيد . از مرور خاطرات دست برداريد .

پيشنهادم اين است كه شروع به نوشتن احساساتتان كنيد . نوشتن يک فعاليت شفابخش است ، هيچ چيز به اندازه نوشتن به شما كمک نميكند كه ذهنتان را بشكافيد ، بخصوص نوشتن افكاری كه نميتوانيد به كسی بگوييد. به خودتان اجازه دهيد فقط زمان محدودی را به او فكر كنيد ،٢٠ دقيقه در روز برای اينكار كافی است . در هر زمان ديگری به خودتان يادآوری كنيد كه حالا وقتش نرسيده ، و نميتوانم الان به تو فكر كنم .

وقتی حوصله داريد يک تكه كاغذ برداريد و افكارتان را روی آن يادداشت كنيد .چه حسی داريد ؟ چند سال پيش اگر در چنين موقعيتی می بوديد چه حسی داشتيد ؟ چند سال بعد در چنين شرايطی چه حسی خواهيد داشت ؟ به اين فكر كنيد كه آن رابطه چه معنا و مفهومی برايتان داشته است . البته فقط از طريق نوشتن نيست كه ميتوانيد خودتان را تخليه كنيد نقاشی ،طراحی ،رقص، دويدن راههای عالی برای آن هستند . هر چه كه باشد بايد از ته قلبتان باشد و چيزی كه از آن به دست می آيد ،فوق العاده خواهد بود .

كتاب ( آيا تو آن گمشده ی من هستی ) خانم باربارا دی آنجلس ، بخش مربوط به جدايی را حتما مطالعه كنيد .در اين زمينه به شما كمک ميكند .

            شاد و موفق باشيد 🙏🏻🌷

تجربه شما

login captcha

خیلی خیلی ممنونم حرف ها خیبلی درست بود سعی خودم را می کنم .

پرسش ها و پاسخ های مشابه

مشکل داشتن با دوست قدیمی

پاسخ سلام اصلا نگران نباشید. خداوند به اندازه‌ی توان انسان‌ها تکلیف می‌خواهد نه بیشتر. وقتی نمی‌توانید، ناراحتیِ ایشان بی‌مورد است. به فکر بجا آوردنِ حق همسر و فرزندتان باشید و به خودتان فشار و استرس وارد...

سرکلاژ قدیمی

پاسخ با سلام اكر باز نكرديد قبلا نيازي به تجديد نيست ولي درهر حال تحت نظر متخصص پره ناتولوژي باشيد

فراموش کردن عشق قدیمی

پاسخ سلام عزیزم. روزهای سختی رو گذروندی. فراموش کردن عشق در اون سنین بسیار برات دردناک بوده. ولی خوشحالم که تونستی فرد مناسبی رو پیدا کنی و به خوبی اون دوران رو پشت سر بگذاری. قطعا پسرخاله رو فراموش نکردی ...

دوراهی برای عشق قدیمی

پاسخ سلام دوست عزیزبا دقت نوشته های شما را خواندم، هیچ فرد سومی جز شما نمیتواند برایتان تصمیم بگیرد به این رابطه ادامه دهید یا خیر؟شما مهم هستید و تصمیمی که می تواند به شما برای آرامش تان بگیرید.روزهای سخت...