دخالتهای مادرشوهر و بی تفاوتی همسر
پاسخ سلام دوست عزیز آیا این مشکلات از ابتدا وجود داشت؟ دلیل مخالفت مادر شوهرتون با ازدواج شما چه بوده که عنوان کردید میخواد ثابت کنه به همسرتون که انتخابش اشتباه بوده؟ دلیل دخالت های مادرشوهرتون چی هستش؟ و...
پاسخ با سلام خوب وقتی همسر شما به سفارش خواهرشون و با معرفی ایشان با شما آشنا می شود می توان به این موضوع پی برد که این ارتباط، ارتباط نزدیکی است. از طرفی به نظر می رسد شما مدت زمان کافی برای شناخت ایشان ص...
پاسخ سلام دوست خوبمهمه مادر ها و پدر ها خودشون رو در مورد زندگی فرزندانشون مسئول میدونن و در نتیجه به خودشان اجازه دخالت در تمام امور زندگی عروس ها و دامادها میدنرفتار شما باید در این زمینه خنثی در عین حال...
پاسخ سلام و ممنون از اینکه مارو انتخاب کردید دوست عزيز شما بايد باهمسرتون درمورد مرزهای زندگيتون واندازه خصوصی بودن برخی مسائل به توافق برسيد وقوانينی برای مواقعی مانند اين موقعيت وضع كنيد وبه اون پايبند ب...
عزیزم با همسرتون تا زمانی که گوش بفرمانش هستید مشکل نداری وگرنه که حتی اجازه دیدن خانواده و صله رحم رو هم از شما گرفته..اولین کاری که باید بکنی مستقل شدن هست .باید از اون خونه برید.. و اگر تو اون خونه موندی اجازه نده که برای مهمون و آمد و رفت شما هم تصمیم بگیرن ..بچه هم تو این اوضاع؟ فردا برای تربیت و حتی نگهداریش هم بازخواستت میکنن..
آیا بچه دار شدن الان در این موقعیت درسته ؟
خیلی ممنون که وقتتون رو برای ما میگذارید
دیروز رفتم خونه مامانم تنهایی وقتی اومدم شوهرم بهم بی محلی میکرد بعد رفت بالا پیش مامانش به من گفت تو نیا خودت شام بخور رفت اونجا شام خورد من انقدر گریه کردم آخر حالم بد شد بهش اس ام اس دادم که حالم بده اومد پایین میگه من گفتم اوضاع رو درست کن اگه تنها بری منم تنها میرم خونه مامانم
چیکار کنم به مامانم اینا میگم میگن ما بزرگیم به شوهرم میگم میگه خودشون خراب کردن خودشونم باید درست کنن آخه مامانم تو عصبانیت یهو گفت اگه من میدونستم نمیذاشتم حیف مامانم منظورش این بود که نمیذاشت من پیش مادرشوهرم بشینم حالا شوهرم فکر میکنه منظورش این بوده که دختر نمیدادم هرچی هم میگم قبول نمیکنه مادرشوهرمم خیلی میره تو مخش و تحت تاثیرش قرار میده
ممنون از شما
منو شوهرم اصلا با هم مشکل نداریم این بزرگترها مشکل به وجود آوردن
یکدفعه مادرم و مادرشوهرم با هم بحثشون شد مادرم تو عصبانیت گفت حیف اگه من میدونستم نمیذاشتم اون منظورش این بود که نمیذاشتم خونه مادرشوهر بشینه ولی مادرشوهرم میگه نه منظورش اینه که دختر نمیدادم سر این قضیه شوهرم از مادرم ناراحت شده و نمیاد خونشون منم به دلهره و استرس میرم خونه مامانم چیکار کنم راهنماییم کنین در این زمینه ممنون
سلام دوست عزیز
از اعتمادتون ممنونم
خداروشکر شما و همسرتون با هم مشکلی ندارید
در رابطه با بزرگترها بهتره بدونید این مشکل تنها مشکل شما نیست درصد بالایی از زوجین در مورد همین مشکل با ما مشاوره دارند این رو عرض کردم تا بدونید در اوایل زندگی این مسئله دامنگیر اکثر زوجین هست
به شما پیشنهاد می کنم وسط این رابطه دچار آسیب بین همسر و مادر و مادر همسر قرار نگیرید. چون بسیار. فرسایشی هست بلکه خودتون رو کنار بکشید تا گذشت زمان بتونه تا حدودی خشم ها رو کم کنه به هر حال شخصیت و مدل مقابله با مسائل در افراد مختلف و در خانواده های مختلف متفاوت هست و گاهی بزرگترها با زندگی فرزندانشون مثل گوشت قربانی رفتار می کنند هر کدام زوج رو به سمت خود می کشند و تلاش می کنند تایید آنها را داشته باشند و از اصل ماجرا که سعادت و خوشبختی زوجین هست دور میمونند شما و همسرتون نیاز دارید در این مورد با هم گفتگویی داشته باشید. و به یکدیگر متذکر بشید به هر حال هر دو والد دلخوری های خودشون رو دارند و اگر بخواهید به این دلخوریها خیلی بها بدید ممکنه رابطه تون دچار مشکل بشه پس خود شما هستید که بدون پرخاش با قاطعیت می تونید از مرزهای رابطه تون محافظت کنید
یه توصیه کوچک هم دارم تلاش کنید فعلا رابطه مادر و مادر همسرتون به حداقل برسه یعنی هر دو رو یکجا دعوت نکنید. و هر کدام رو مجزا به مهمانی دعوت کنید. تا در رقابت این که من بیشتر به فکر این زوج هستم یا گله های گذشته نیفتند
آرامش گمشده همه انسانهاست
براتون آرزوی آرامش دارم
باز هم اگر سوالی بود من در خدمتم