2794

تفاوت و بی توجهی همسرم به احساساتم

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 84 بازدید 1 تبادل تجربه

سلام. بی توجهی همسرم به احساساتم. با اینکه میگم از رفتارش ناراحت شدم اما اصلا سعی به برطرف کردنش نمیکنه. و همشون و به فراموشی میسپاره. گاهی فکر میکنم خیلی از هم دوریم انگار واقعا دوستم نداره و احساس خوشبختی نمیکنه از ناچاری با من مونده یا چون مذهبیه و طلاق و بد میدونه چیزی نمیگه نمیدونم . ما ده ساله ازدواج کردیم و سه فرزند داریم . همسرم 32 سالشه شغل دولتی داره . ما در ظاهر هیچ مشکلی باهم نداریم اصلا دعوا نمیکنیم خیلی کم پیش بیاد بحث کنیم . تفاوت زیادی از لحاظ اخلاقی و اجتماعی باهم داریم . سلیقه مون هم گاها متفاوته و من اصولا طبق سلیقه اون لباس میپوشم. انگار هردو خسته ایم و نمیخوایم با همدیگه بحث کنیم چیکار کنم خیلی ناراحتم . شوهرم خیلی بدبینه به من در مورد رابطه م با خانواده اش . هرچی بشه من مقصر هستم . تو این سالها خیلی کم پیش اومده وقتی ناراحتم و باهاش درد و دل میکنم سعی به آروم کردنم کنه و از دلم دربیاره اصولا طوری برخورد میکنه که به غلط کردن می افتم و میگم دیگه باهات حرف نمیزنم. لفظی خیلی میگه دوست دارم گاهی هم تو عمل شاید بعضی کارهاش معنی محبت و بده اما خیلی کمه. اون کاملا آدم لامسه ای هست ولی من برعکس شنیداری و دیداری هستم اصولا بدم میاد هی بهم دست بزنه اون همش میخواد بوسش کنم و بغلش کنم. خیلی طولانی شد امیدوارم راهکاری بدید ممنون

اطلاعات تکمیلی

سن 30 جنسیت زن شغل خانه دار وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام خدمت شما و ممنون از اينکه مشکل تان را با ما در ميان گذاشتيد،
ازدواج مثل يک اتومبيل است که دائم نيازمند توجه، سرويسکاری، تميزکاری و تعمير می باشد. در روابط زن و شوهری، اگر غفلت کنيم، يا عشقی پا نمی گيرد، يا اگر هست رشد نمی کند، و يا حتی همان عشق موجود هم تحليل می رود و جايش را به دوری و بيگانگی می دهد.
با توجه به عمر رابطه شما و همسرتان، از ابتدا قطعاً فاصله هايی بين تان بوده (که تا اندازه ای طبيعی است و بين هر دو فرد غريبه ای که می خواهند با هم زندگی کنند وجود دارد) و برای برطرف کردن شان کاری نکرده ايد.
اختلافات و تفاوت ها را بايد از راه گفتگو و تمرين از ميان برداشت، در غير اينصورت به خودی خود از بين نمی روند، بلکه رشد هم می کنند. بهتر است به خودتان و همسرتان برچسب های «شنيداری» و «لامسه ای» و ... نزنيد. چرا که اينطوری ناخودآگاه، خود را در موضع "من اينطوری آفريده شده ام و نمی توانم رفتارم را تغيير دهم، قرار می دهيد".
به جای اينکه اينقدر به تفاوت هايتان فکر کنيد، ببينيد چه چيزهای مشترک و نقاط قوتی در رابطه تان وجود دارد. زندگی، يک موهبت الهی در جهت يادگيری است. به فکر فرا گرفتن مهارت هايی باشيد که می تواند زندگی شما را خيلی بهتر کند. از همسرتان هم بخواهيد که در اين زمينه از خودش اشتياق نشان بدهد. چون اگر برای بهبود رابطه تان کاری نکنيد، به مرور زمان، عوامل فرساينده طبيعی، آن را کاملاً «پوسيده» و «زنگ زده» خواهد ساخت.
لذا می توانيد در کارگاه های آموزشی مهارت های زندگی يا کارگاه های مشابه که از طرف مراکز مشاوره قانونی برگزار می شوند، شرکت کنيد. منظورم اين است که محتوای کارگاه، علمی باشد و توسط افراد متخصص برگزار شود.
تشويق تان می کنم که به همراه همسر يا به تنهايی به روان شناس يا مشاور مراجعه بفرماييد و به جای بدبينی و نااميدی و منتظر اتفاقات بد ماندن، مستقيماً در جهت حل مسئله، فعاليتی را آغاز نماييد.
بسياری از مشکلات زندگی مشترک شما، با يادگيری برخی مهارت های زندگی قابل حل اند.
چون اطلاعات دقيقی از زندگی خودتان نداده ايد، تشخيص نوع مشکل موجود، راحت نیست. اما احتمالاً يک سر موضوع هم به رضايت شما از زندگی شخصی خودتان بر می گردد.
به اين سؤال ها فکر کنيد:
چه اهداف و آرزوهای شخصی در زندگی ام داشته ام؟
برای برآورده کردن آنها، چه کارهايی کرده ام؟
چقدر از زندگی شخصی خودم (روابطی که دارم، سلامتی ام، شغل، تحصيل، ... ) رضايت دارم؟
و از همه مهم تر ...
چه برنامه هايی برای بهتر کردن زندگی «شخصی» خودم دارم؟

گاهی ما از خودمان و زندگی شخصی خودمان کلافه ايم ، اما چون به آن آگاهی نداريم، ساير مسائل زندگی مانند مشکلات موجود در زندگی زناشويی برايمان خيلی بزرگ می شوند، انگاری که مسئله اصلی آنها هستند! 
منتظر شنيدن اخبار مربوط به کارهايی که در جهت بهبود اوضاع، کرده ايد هستم.
موفق باشيد.

تجربه شما

login captcha

سلام نمی دونم آقای دکتر میخونید پیام رو یا نه ...حرف هاتون خیلی تاثیر خوبی داشت مخصوصا قسمت آخر ..وقتی با دقت نگاه کردم میبینم علت اصلی این احساس یکطرفه بیشتر اطرافیان هستن که باعث ایجاد تفکر مقایسه شوهرم با بقیه میشدن و خیلی بد بود ..به این نتیجه رسیدم که خودم بهتر از هرکسی شوهرم رو میشناسم و دیگران فقط ظاهر زندگی ما رو میبینن..اینکه گاهی از خودمان کلافه ایم ولی به خاطر عدم آگاهی مشکلات دیگه برامون بزرگ میشه واقعا درسته در موردم..الان خیلی حالم بهتره ممنون

پرسش ها و پاسخ های مشابه

بی ثباتی احساساتم نسبت به همسرم

پاسخ با سلام خدمت شما دوست عزیز با توجه به مواردی که ذکر کردید لازم هست که علت سندرم بی ثباتی عاطفی در شما بررسی بشه تا تشخیص نهایی و درمان بر اساس تشخیص درست صورت بگیره و نیاز است که به روانشناس رجوع بشه...

با این مادر و احساسات خودم چه کنم؟

پاسخ سلام دوست عزیز متوجه احساس شما و عمق ناراحتیتان هستم همانطور که اشاره کردید مادر شما بخاطر جدایی و شکستی که در زندگی داشته اند دچار اسیب روحی شده اند و نمیتوانند منبع عاطفی خوبی برای شما باشند .شاید خ...

تشخیص احساسات و احتمال افسردگی

پاسخ سلام ممکن است افسردگی برگردد . ولی این چیزهایی که شما نوشتید خیلی ربطی به افسردگی ندارد. توصیه می کنم رواندرمانی انجام بدهید

بی محبتی و احساساتی نبودن همسر

پاسخ سلام خدمت شما دوست گرامی تفاوت شما وهمسرتون در نیازها وویژگیهای شخصیت بارز ومشخص هست مثلا شما نیاز به عشق ومحبت بالایی دارید در صورتی که همسرتون این نیاز شون در حد پایین تری قرار دارد .از نظرصفات شخصی...