سلام وقتتون بخیر
من هفت ماهه با آقایی توی رابطه هستم و قصدمونم ازدواجه و مادر من و ایشون هم در جریان هستند
اول آشناییمون ایشون مطرح کردن که قبلا خانمی توو زندگیشون بوده و علاقه ی شدیدی بینشون بوده و من اون روز اصلا کنجکاوی نکردم و فکر میکردم که این رابطه از طرف اون خانم تموم شده
دیشب مطرح کردم و خواستم برام تعریف کنه و وقتی موضوع رو گفت متوجه شدم با اجبار این رابطه تموم شده و این علاقه با هردوشون بوده
میدونم که اون خانم الان ازدواج کردن و همون ازدواج هم باعث این جدایی شده و الان حدود سه سال و نیم از این ماجرا میگذره
دیشب از صحبتاش متوجه شدم شاید هنوزم احساسی بینشون باشه و وقتی پرسیدم گفت هنوز حسی هست و شاید اگه الان ببینمش اولین کاری که میکنم اینه که بغلش کنم و اونم همین کارو میکنه و ...
و وقتی متوجه ناراحتی من شد گفت که اگه اون خانمم برگرده براش اهمیتی نداره و گفت که من الان همه ی زندگیشم و الان هفت ماهه روز و شب با منه و ... و بعدم گفت که اون خانم و خانوادش اصلا اهمیتی دیگه براش ندارن و منظورش رو بد رسونده
من رفتارم فقط سرد شد و حالا سردرگمم که با این رابطه چیکار کنم، علاقم به این آقا خیلی زیاده
وقتی باهاش صحبت کردم و گفتم تحمل این شرایط برام سخته و میخوام این رابطه رو تموم کنم مدام ازم میخواد بمونم و حرف از دوست داشتن میزنه
و وقتی ناراحتیم رو مطرح کردم و دوباره ازش پرسیدم هنوزم اگه ببینیش میخوای بغلش کنی و گفت نمیدونم
وقتی پرسیدم اگه برگرده و توضیح بده و تو هم قانع بشی چی جواب داد اگه کسی توی زندگیم نبود بهش فکر میکردم اما الان زندگیمو دارم و تو ، توی فکر و قلبم و زندگیمی
نمیدونم از یه طرف از علاقش به من و ادامه ی این رابطه میگه و از طرفی میگه هنوزم بی حس نیست به اون خانم چون خاطره داره ولی میگه دیگه جایی تو زندگیم نداره
حدود سه سال و نیم هم از تموم شدن اون رابطه میگذره
ممنون میشم راهنماییم کنین
اطلاعات تکمیلی
سنجنسیتزنشغلوضعیت تاهلمجردسلام دوست عزیز
شنیدن همچین حرفی از کسی که قرار است با او ازدواج کنید بسیار سخت است و من درک میکنم اما یک نکته فراموش نشه ایشون با صداقت حرف زده و شما با این حساسیت و تحت فشار گذاشتن ایشون دارید او را به دروغ گفتن عادت میدهید.
شناخت کافی از ایشون دارید؟
عادات، اوقات فراغت و ارزش های زندگی تون با هم همخوانی دارد
از نظر مالی (کار مشخص، برنامه مالی مشخص، بیمه دارد)، شخصیتی(مستقل هستند، همفور و همراهن یا بدبین و خودرای) و خانوادگی (خانواده ها با هم کنار می ایند، رفت و امد داشته اید، گفتگو کروه اید) اگر تمام جوانب را سنجیده اید وایشون همان فرد مورد نظر شماست
برای بسته شدن این داستان ناتمام ذهنی به او کمک کنید و از ایشون بخواهید با یک مشاور صحبت کنند. چرا که اگر گذشته در گذشته باقی نماند همیشه برای زندگی ایشون یک تهدید خواهد بود چه با شما چه با دیگری
حتما هم بگویید به خاطر خودش این حرف رو میزنید
-من درک میکنم دوست داشتن رو و اینکه یکی در زندگیت باشه که هنوز دلت با شنیدن اسمش قلقلک میخوره اما برای بستن این دفتر نصفه خونده خیلی خوب میشه با یک مشاور مشورت کنی چون حتما حرف ها و دردهای ناگفته ای داری که اصلا لازم نیست من بدونم اما باید بگی تا سبک شی کما اینکه وقتی هنوز فکرت درگیر یک رابطه دیگه باشه نمیتونی با صد در صد وجودت وارد رابطه جدید بشی.
من دوست داشتن و توجه تو رو نسبت به خودم حس میکنم اما ازدواج بحث جدی که اگر بلد نباشیم با موانع مقابله کنیم دچار چالش های جدی میشیم.
احساساتش را زیر سوال نبرید
هی نگین او رو ببینی چی میشه
خودتون رو با او مقایسه نکنید
عصبانی میشین نگین آهان دوست داشتی فلانی اینجا بود
با اونم اینجوری بودی و.... این جملات سم که حتی اگر چیزی نباشد شما با بدبینی خود به او مجوز اشتباه کردن را میدهید کما اینکه خودتون هم همیشه باید با ترس و نا امنی زندگی کنید.
حتما مشاوره پیش از ازدواج را در نظر بگیرید.
روزگار به کام🌹🌹🌹
پاسخ سلام اصلا نگران نباشید. خداوند به اندازهی توان انسانها تکلیف میخواهد نه بیشتر. وقتی نمیتوانید، ناراحتیِ ایشان بیمورد است. به فکر بجا آوردنِ حق همسر و فرزندتان باشید و به خودتان فشار و استرس وارد...
پاسخ با سلام اكر باز نكرديد قبلا نيازي به تجديد نيست ولي درهر حال تحت نظر متخصص پره ناتولوژي باشيد
پاسخ سلام همراه عزيز ✋🏻ممنون از اينكه ما را انتخاب كرديد عشق حالت هيجانی نيرومندی است و اگر كامياب نشود و معشوق به دست نيايد يكی از غم انگيزترين تجربه های زندگی خواهد شد . دوست عزيز شما را درک ميكنم شرايط...
پاسخ سلام عزیزم. روزهای سختی رو گذروندی. فراموش کردن عشق در اون سنین بسیار برات دردناک بوده. ولی خوشحالم که تونستی فرد مناسبی رو پیدا کنی و به خوبی اون دوران رو پشت سر بگذاری. قطعا پسرخاله رو فراموش نکردی ...
بدترین چیزی زندکی آدمها عشق قدیمی هست من با اینکه متاهلم و چندین سال از جداییم میگذره گاهی اوقات به گذشته فکر میکنم ...اما دیگه اگه هم بیاد بر نمیگردم بهش چون تعهدهای زیادی توو زندگیم هست اما اگه ازم کمک بخواد براش انجام میدم .....بهتره کمکش کنی تا اون رفتن اون آدم رو باور کنه و باهاش کنار بیاد .....گاهی اوقات فکر میکنم اگه اون موقعها میرفتم مشاوره و یا با دوستی در مورد رفتنش صحبت میکردم الان این همه عقده توی وجودم نداشتم ...بره مشاوره تا حسهای درونیش رو برون ریزی کنه......البته این فقط نظر من هست ممکنه اشتباه باشه