من گاهي اوقات تو دلم وحشت دارم كه مبادا اونايي رو كه دوستشون دارم رو از دست بدم اين شكنندگي روحيه من بحديه كه عاجز ميشم و به گريه ميشينم و شبها تا صبح خوابم نميبره و از خدا ميخوام منو قبل از همه عزيزانم ببره ميدونم كه رفتارام اصلا حالتهاي طبيعي نيست چون روزهايي هست كه قوي هستم و اينطور روحيه اي ندارم .خيلي كلافه ام.
شايد بهتر باشه بگم من پنج سال پيش هم پدرمو از دست دادم و زماني كه تقريبا دو ساله بودم پدر و مادرم منو تنها ميزارن و ميرن سفر حدود يك ماه
همراه با بيتابي هاي من زماني كه مادرمو ميبينم قدرت تكلممو تا يك سالي از دست ميدم
لطفا راهنماييم كنيد تا اين افكار منفي رو از خودم دور كنم تا حالم بهتر بشه و به زندگي عاديم برگردم
سلام دوست عزیز
به سن خودتون ،تحصیلات وشغلون و اینکه مجرد هستید یا متاهل اشاره نکردید؟ ایا خواهر وبرادر دارید ورابطه عاطفیتان با عزیزانتان (مادر در صورت متاهل بودن همسر و ...) چگونه است
به موضوع مهم وکلیدی اشاره کردید
از دست دادن پدر تان و اضطراب جدایی که در دوران کودکی شما به بدترین نحو شکل گرفته که منجر به لالی شما شده است
مرگ حقیقتی است که مانند تولد وجود دارد و هیچ کدام از این دو حادثه مهم در کنترل و اختیار بشر نیست. با این حال در فاصله بین تولد و مرگ بسیاری از امور در کنترل ما است که بهتر است برآنها تمرکز داشته باشیم فکر کردن به مرگ نه تنها بد نیست بلکه به ان توصیه هم شده لکن شما به مقوله مرگ فکر نمیکنید بلکه دغدغه آن را دارید واین دو باهم فرق میکند ( اگر فکر مرگ و نگرانی حاصل از آن به شکل تکراری، همیشگی، چسبنده و خارج از کنترل ذهنتان را درگیر میکند و نمیتوانید این افکار را مدیریت کنید، به طوری که در انجام کارهای روزمره مثل خواب، خوراک، تمرکز در مطالعه و... خلل ایجاد کرده است، شما با «دغدغه» مرگ روبه رو هستید )
بدون شک تجربه ناخوشایند کودکی شما در بروز چنین حالاتی بی تاثیر نبوده است لکن برای اینکه بتوانید به چنیم فکاری غلبه کنید چند راهکار رو به شما ارائه میدم
موفق ترين راه براي مبارزه با ترس بی اعتنائی به آن و عملی در جهت عكس آن انجام دادن است .برای مثال وقتی فكر مرگ عزيزان به ذهنتان خطور كرد بگوييد آن ها هنوز زنده اند و به اين زودی نمي ميرند.
سعي كنيد برای ترس هايیخود جوابهاى آسان و كوتاه عرضه كنيد. مثلا در مورد ترس از مردن عزيزان بپرسيد «آن ها كی می ميرند؟» بعد به خود بگوييد «هيچ كس جز خدا نمى داند كه چه موقع كسى مى ميرد، ولى بيشتر ما زمان خيلى زيادى زندگى مى كنيم.
سعی کنید ارتباط معنویتان را با خدا بیشتر کنید
با توجه به اینکه این موضوع ریشه در گذشته شما دارد بهتر است از یک روان درمانگر کمک حرفه ای بگیرید
موفق باشید
پاسخ سلام دوست من، شما به دلیل تجربه اتفاقات تلخ قبلی رابطه فعلی تون رو هم به صورت ناخودآگاه تعمیم دادید به اون اتفاقات ناگوار پیشین، برای رها شدن از این حس نگرانی باید خودتون رو در موقعیت مچ گیری قرار بدی...
پاسخ سلام دوست عزيز،✋🏻 ممنون از اينكه ما را انتخاب كرديد اين نشانه اضطراب شماست هر زمان كه فكر منفی به سراغتان ميايد و شما را دچار حالتهای اضطرابی ميكند با شروع اولين فكر منفی با خود بگوييد:بسه ،كافی...
پاسخ سلام.سوال شما از من چیست؟
پاسخ سلام عزیزم این افکار شما پایه و اساسی ندارد و برای اینکه ذهن تان از این افکار بد و منفی رها شود از تکنیک شمارش معکوس استفاده کنید از عدد ۲۰ تا ا بشمارید و هر عدد را هم با عدد و هم با حروف تصور کنید و ...
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید