چرا خیلی از همسران، اصرار دارند از همه ریز و درشت زندگی همسرشان خبر داشته باشند؟ افراد میتوانند دلایل مختلفی برای این رفتار داشته باشند که طبیعتا ریشه در افکار، عقاید، باورها و آموختههایشان دارد.
ترس از دست دادن
در بسیاری از موارد، موضوع ترس از دست دادن است. همسرانی که تاب نمیآورند لحظهای بیخبر باشند که همسرشان کجاست، چه میگوید یا مثلا تلفنش که زنگ میزند چه کسی پشت خط است، میترسند پای دیگری در کار باشد که همسرشان را از آنها بگیرد. البته برای خیلیها اعتراف به این موضوع خیلی سخت است، حتی پیش خودشان تصورش را هم نمیتوانند بکنند، اما همین که صدای پیامک از گوشی همسرشان میآید، دو تا چشم دیگر هم قرض میکنند تا ببینند کی بود و چی نوشته. بعضیها که تعارف هم ندارند، خودشان موبایل را برمیدارند و پیامک رسیده را میخوانند. اگر از این دسته هستید، از خودتان بپرسید واقعا چی فکر میکنم؟ تصور میکنید ممکن است در آن پیامک چه چیزی باشد؟ آیا اصلا چنین احتمالی را در زندگی مشترکتان میدهید؟ آیا شواهد دیگری برای این نگرانی دارید؟ بله بله نگرانید چون همسرتان را دوست دارید. اما هیچوقت به این فکر کردهاید که با چنین رفتاری ممکن است او را برنجانید و خودتان کاری کنید که بدون نیاز به هیچ فرد دیگری، همسرتان را از دست بدهید؟
احساس مالکیت
بعضیها برای همسر خود حریم خصوصی قایل نیستند، چون احساس میکنند مالک همسر خود هستند. علیرغم تصور خیلیها، احساس مالکیت را فقط مردها ندارند. بسیاری از زنها احساس میکنند همسرشان یکی از اموالشان است که اتفاقا باید با چنگ و دندان هم نگهاش دارند، برای همین باید لحظه به لحظه او را چک کنند تا مبادا کسی به این دارایی دستدرازی کند. اگر اینطور هستید، از خودتان بپرسید که چه تصوری در مورد همسرتان دارید؟ یعنی او یک فرد فاقد قدرت تشخیص و تصمیمگیری است که گول میخورد؟ یا آنقدر تعهد ندارد که با کوچکترین چراغ سبزی بیخیال همه تعهدش به شما میشود؟ اگر چنین چیزی نیست که خب، در رفتار خودتان تجدیدنظر کنید. اگر هم او را چنین فردی میبینید، شاید لازم است در زندگی مشترکتان تجدیدنظر کنید!
تلاش برای تغییر
زندگی خصوصی آدم که فقط گوشی موبایل و ایمیلهایش نیست، افکار، سلیقه، ساعت خواب، غذای مورد علاقه، موسیقی که گوش میدهیم، لباسی که میپوشیم، آدمهایی که با آنها رفتوآمد میکنیم و ... همه و همه جزیی از حریم خصوصی ما هستند. قرار نیست حریم خصوصی همیشه چیزی باشد که پنهان میکنیم یا برای آن رمز میگذاریم، حریم خصوصی ما یعنی آنچه فقط و فقط به خودمان مربوط میشود. شاید دیگرانی هم در آن بسته به مورد شریک شوند، مثلا شاید نظر بقیه را در مورد لباسمان بپرسیم، اما در نهایت خودمان باید تصمیم بگیریم که چه بپوشیم. با این تعریف، لابد حدس میزنید که منظور از تلاش برای تغییر چیست. بعضیها در تلاش دائم هستند که وزن، سلیقه، افکار، عقاید، نوع حرف زدن، سبک رفتار، حتی ذائقه غذاخوردن همسرشان را عوض کنند. در این راه هم از هیچ تلاشی فروگذار نیستند. آنقدر که یادشان میرود خودشان هم قرار است زندگی کنند. اگر از این دسته هستید، باور کنید که هیچکس تا خودش نخواهد هیچ تغییری نمیکند، پس، وقتتان و انرژیتان را از همین لحظه به بعد صرف چیزهایی کنید که اقلا به نتیجه برسید.
تلاش برای کنترل
عدهای از افراد تمایل و گرایش شدیدی به کنترل دارند. به زندگیشان که نگاه کنید خیلی خوب و واضح این امر را میبینید، آنها هستند که به جای همه فکر میکنند، به همه میگویند که چه کار کنند، اصلا انگار نباشند اعضای خانواده آب هم نمیتوانند بنوشند، باور این دسته از افراد این است که اگر لحظهای اوضاع را رها کنند، کنترل همه امور از دستشان در میرود و این کنترل نداشتن به حدی نگرانشان میکند که حاضرند از آرامش و استراحت و راحتی خودشان بزنند اما حواسشان به همه چیز باشد. آنها باور ندارند که دیگران میتوانند خودشان برای خودشان تصمیم بگیرند، در واقع اصلا به این موضوع فکر نميکنند، برایشان بدیهی است که خودشان باید همه کارها را سروسامان بدهند. برای همین، برای همسرشان لباس انتخاب میکنند، به جایش تصمیم ميگیرند که با چه افرادی رفتوآمد کند، به او حتی دستور میدهند که به دوستانشان چه بگویند و چه نگویند و ... اگر از این دسته افراد هستید، برای این که خیلی زود اطرافیانتان دچار سرخوردگی نشوند، قبل از این که با این واقعیت مواجه شوید که فرزندانتان یا واقعا افراد بیعرضهای شدهاند که از عهده کاری برنمیآیند یا برعکس سعی میکنند با تصمیمهای احمقانه هم که شده علیه کنترلگری شما به پا خیزند، قبل از این که در نتیجه این همه استرس بیمار شوید و آنوقت ببینید که واقعا همسرتان را ناتوان از بسیاری از امور کردهاید و حالا نیازمند فکر شما است و هیچ آرامشی ندارید، دست بردارید. باور کنید بدون کنترل شما هم زمین میچرخد.
ابراز علاقه
بعضیها به خصوص در اوائل آشنایی، خیال میکنند این که دائم در زندگی طرف مقابل سرک بکشند، او را سوالپیچ کنند و دائم در حال سینجیم باشند که کجا بودی، با کی بودی، چی گفتی، چی شنیدی و ... یعنی دارند نشان میدهند که چقدر به طرف مقابلشان علاقه دارند. دیده شده مواردی که واقعا به جواب این سوالها چندان اهمیت نمیدهند اما برای اثبات عشقشان، از هیچ سوال و جوابی دریغ نمیکنند. علاقه به یک نفر، باعث میشود که او برای آدم بسیار پراهمیت باشد، وقتی به کسی علاقه داریم، دوست داریم از او محافظت کنیم، دوست داریم بدانیم او در چه حالی است، برایش دلنگران میشویم، درست است، اما آیا قرار است به او بیاعتماد هم باشیم؟ میشود کسی را دوست داشته باشیم، اما قدرت تشخیصش، تعهدی که دارد و صداقتش را باور نداشته باشیم؟ نگران شدن برای کسی یعنی این که بخواهیم مطمئن شویم حالش خوب است، نه این که روزی چند بار گوشیاش را زیر و رو کنیم و برای هر مسئلهای هزار سوال مربوط و نامربوط بپرسیم. یادمان باشد آدمها برای آرامش و شادی در رابطه میمانند. وقتی این آرامش را به بهانه دوستداشتن از آنها بگیریم، رابطه را به خطر انداختهایم.