"از وقتی گوشی جدیدش رو خریده، یه سره سرش توی گوشیه. اونقدر که بعضی وقتها دلم میخواد بلند شم مودم رو ببرم بندازم توی تشت آب تا از دست اینترنت خلاص شیم. تازه روی سیم کارتش هم اینترنت گرفته تا همیشه آنلاین باشه. من نمیدونم مگه چه خبر مهمی قراره بهش برسه که اینجوری حواسش به گوشیشه. بدتر از همه اینه که وقتی باهاش حرف میزنی سرش رو بلند نمیکنه، سمتش که میری هم قاب گوشی رو میبنده و میذاره کنار، یه جوری که انگار من نباید توی گوشیش سرک میکشیدم. خیلی دارم سعی ميکنم منطقی باشم، هی به خودم یادآوری میکنم که ما چند ساله داریم بیمشکل با هم زندگی میکنیم، رفتاری ازش ندیدم که بخوام بهش شک کنم. اما این مدل گوشیبازیش واقعا روی اعصابمه. هیچ جوری از فکرش درنمیام.
تا این که دو سه روز پیش وقتی خواب بود بالاخره کنجکاوی درونیم به همه منطقم غلبه کرد و گوشیش رو برداشتم ببینم چه خبره. چشمتون روز بد نبینه که از اون روز آتشی که به دلم افتاده بود چند برابر شده. آخه یه رمزی روی گوشی گذاشته بود که هر چی تلاش کردم نتونستم کشفش کنم. حالا دیگه هر ساعت به این فکر میکنم که چیو داره از من قایم میکنه. نمیدونم اگه بهش بگم چه واکنشی نشون میده، نمیتونم هم با این فکر سر کنم، احساس میکنم دارم دستی دستی رابطهمون رو خراب میکنم. واقعا باید چی کار کنم؟ گوشیش حریم خصوصیش حساب میشه یا منم حق دارم بدونم اون تو چیه؟"
احتمالا برای برخی از شما، این خودگوییها آشنا است. واقعا با حریم خصوصی همسر چه کنیم؟چه نکنیم؟
اهل مذاکره باشید نه تجسس
هر جا احساس کردید میخواهید از چیزی سر در بیاورید، با کارآگاه درونتان مبارزه کنید و عزمتان را جزم کنید و خیلی صریح و روشن و واضح با همسرتان در این مورد صحبت کنید. فقط حواستان باشد از این صحبت به عنوان برگ برنده استفاده نکنید. مثلا نگذارید درست جایی که اعصابتان خرد است و میخواهید حرفتان به کرسی بنشیند، درست جایی که اعصاب ندارید و اعصاب طرف مقابل هم حال خوشی ندارد، دست روی موضوعی نگذارید که برایتان حساس شده، چون اولا فکر میکند به او مشکوک شدهاید، دوما هر دو موضوع را خراب کردهاید چون موضوع مورد بحث را دیگر جدی نمیگیرد و فکر میکند اصل موضوع چیز دیگری است و چون عصبانی است جواب سوالتان را هم درست و حسابی نخواهد داد. پس، در موقعیت مناسب، در آرامش و حال خوش و کاملا خنثی، سوال خود را به نرمی بیان کنید. قرار است جوابش را بشنوید نه این که محاکمه کنید.
چشمهایتان را باز نگه دارید
اگر حرفها قانعتان نمیکند، حق دارید کمی نشانهها را تحتنظر داشته باشید. خودمانیم، بعضی چیزها خیلی واضح و مشخص هستند، فقط نمیخواهیم آنها را ببینیم و دائم به دنبال بهانه میگردیم. اگر اینطور است باید جدی به دنبال یک مشاور خوب بگردید و مسئله خود را حرفهای دنبال کنید. یادتان باشد بخشی از حریم شما دو نفر با هم مشترک است، این که همسرتان خیانت میکند یا نه، به شما ربط دارد، پس مرزی بین حریم واقعا شخصی و حریم دونفرهتان به عنوان زوج بگذارید و این موضوع را کاملا شفاف کنید.
جزییات هم جزیی از حریم خصوصی است
در مورد کلیات با همسرتان به توافق برسید. مثلا این که وقتی مهمان دارید، هر دو لباس مرتب بپوشید. دیگر این که او ترجیح میدهد سبز بپوشد یا آبی، آنقدرها مهم نیست. خوب است که با هم همفکری کنید، اما به قول معروف، گیر ندهید! گاهی که میخواهید به همسرتان چیزی بگویید، از او چیزی بخواهید یا سوالی از او بپرسید، به این که موضوع چقدر واقعا اهمیت دارد هم فکر کنید. اگر در واقع هیچ فرقی ندارد، خب، چه کاری است؟ بگذارید خودش تصمیم بگیرد و راحت باشد. کوپنتان را بگذارید جای دیگری در موقعیت و موضوع مهمتری خرج کنید!
زمانهای شخصی داشته باشید
همه آدمها لازم دارند زمانی را به خودشان اختصاص بدهند. هر فردی برای رسیدن به علایقش، رشد و ارتباط داشتن با آدمهایی که با آنها احساس لذت و آرامش بیشتری دارد،نیاز به زمان دارد. هم سعی کنید این زمان را به خودتان اختصاص بدهید و هم اجازه بدهید که همسرتان این زمان را به خودش اختصاص بدهد. لازم نیست هر دو در یک زمینه فعالیت کنید، دائم سعی نکنید با هم به یک کلاس بروید یا همه تفریحهایتان عین هم باشد. شاید یکی از شما ترجیح بدهد در خانه کتاب بخواند و دیگری با دوستانش به کوه برود. این تفاوتها طبیعی است. با آن مانند فاجعه برخورد نکنید. خود بودن بخش مهمی از حریم خصوصی هر آدمی است. اگر به حریم خودتان احترام نگذارید نمیتوانید حریم همسرتان را محترم بشمارید. تفاوت آسیبی به رابطه شما نمیزند، اما این که شما نتوانید خودتان باشید و به علاقههایتان برسید، به دلیل رابطهای که دارید، به رابطهتان لطمه خواهد زد.
حریم داشتن را به فرزندانتان هم یاد بدهید
وقتی والدین برای حریم خصوصی هم احترام قایل شوند، به طور ضمنی و در عمل، یعنی به موثرترین شکل، به فرزندانشان میآموزند که آدمها با هم تفاوت دارند، هر کدام علایق خود را دارند و هر کدام باید به زندگی فردی خود هم بها بدهد، در عین حال همین آدمها میتوانند همدیگر را بسیار دوست داشته باشند و در کنار هم زندگی کنند. آنها یاد میگیرند میتوانند انسانی متفاوت از شما باشند و در عین حال روی حمایت، محبت، پشتیبانی و تشویق شما حساب کنند. یاد میگیرند که اعتماد نقشی کلیدی در زندگی افراد با هم دارد و دنیا جای ناامن و پر از بیاعتمادی و پنهانکاری نیست. این آموختهها، اساس باورهای آنها را شکل میدهد که تمام عمر روی نگاهشان به زندگی،آدمها و روابط تاثیر خواهد داشت.