خوشبینی کلی فایده دارد، از بالا بردن قدرت سیستم دفاعی بدن و بیشتر کردن سلامت جسم گرفته تا بهبود روحیه و تضمین سلامت ذهن. حتی تحقیقاتی هست که نشان میدهد احتمالا صد ساله شدن آدمهای خوشبین بیشتر از آدمهای بدبین است! با این اوصاف کسی نیست که دلش نخواهد بچههای خوشبین پرورش دهد و خوشبینی را به عنوان یک هدیه مادام العمر تقدیم فرزندانش کند. برای اینکه این هدیه را به فرزندانتان هدیه کنید شش راهکار زیر به دردتان میخورند.
1. بیخودی غر نزنید
خیلی وقتها حواس والدین به چیزهایی که میگویند نیست. در حالیکه بچهها مثل یک اسفنج که آب را به خودش جذب میکند، حرفهای مادر و پدرشان را جذب میکنند و توی ناخودآگاهشان قرار میدهند. اگر مادر یا پدری هستید که غر زدن بخشی از شخصیت شما شده است، لطفا جلوی بچهها مراقب باشید. قرار نیست آنها از شما یاد بگیرند که زل زدن به نیمه خالی لیوان کار خوبی است، بلکه قرار است کاملا خلاف آن را یاد بگیرند. بنابراین از حالا به بعد به جای اینکه در مورد سختیهای کارتان غر بزنید، روی نکات مثبت تمرکز کنید، مثلا بگویید: «روز خسته کنندهای داشتم ولی بالاخره پروژهام را تمام کردم!».
یک تمرین خوب این است که آخر هر روز وقتی دور هم جمع شدید، در مورد بهترین و بدترین اتفاقی که در طول آن روز افتاده صحبت کنید و بگذارید زوایای مختلف این اتفاقات به خوبی مشخص شوند. در پایان این تمرین میتوانید از بچهها بخواهید بگویند بهترین اتفاقی که میتواند فردا برایشان بیفتد چه خواهد بود. این کار امید و روحیه مثبت را در آنها تقویت میکند.
2. انتظاراتتان را بالا ببرید
شاید عجیب باشد اما اخیرا نتایج تحقیقی نشان میدهد بچههایی که مادران متوقع دارند بیشتر پیشرفت میکنند و بیشتر هم به نیمه پر لیوان دقت خواهند کرد. البته متوقع بودن به این معنی نیست که از بچه بیشتر از توانش توقع داشته باشید بلکه به این معناست که توقع بهترین عملکرد را با توجه به ظرفیتش از او داشته باشید. این کار باعث میشود بچهها احساس مفید بودن کنند و درست انجام دادن کارها خوشحالشان کند. برای اینکه آنها را از کودکی به مسئولیت پذیری عادت دهید در هر سنی یک مسئولیت بهشان بدهید. یک بچه دو ساله میتواند اسباب بازیهایش را جمع کند، بچه سه ساله میتواند لباس کثیفش را داخل سبد لباس چرکها بیندازد و بچه چهار ساله میتواند بشقابهای کثیف را داخل سینک آشپزخانه بگذارد. مسئولیت پذیری و احساس مفید بودن روی خوشبینی آنها تاثیر زیادی میگذارد.
3. ریسک پذیری معقول را تشویق کنید
خیلی طبیعی است که هر پدر و مادری روی فرزندش، احساس حمایتی بالایی داشته باشد اما این وضعیت نباید تا جایی پیش برود که امکان ریسک کردن را از بچهها بگیرد. برای مثال ممکن است از ترس اینکه بچه موقع اسکیت کردن، به اندازه بچههای دیگر خوب نباشد و زمین بخورد، نگذارید وارد زمین بازی شود. در حالیکه روانشناسان میگویند این کار، اشتباه محض است. بچهها باید از سنین پایین ریسک پذیری را یاد بگیرند و تواناییهایشان را بسنجند. شما نه تنها باید به افتادن این اتفاق کمک کنید بلکه باید در هر سنی چالش تازهای برایشان تعیین کنید. چالشهایی که جسارت، شجاعت و ارزش تلاش کردن را به آنها یاد دهد.
4. قبل از واکنش نشان دادن صبر کنید
مادری تعریف میکرد یکی از همکلاسیهای دخترش، او را چاق خطاب کرد. این مادر بلافاصله بعد از این اتفاق تصمیم میگیرد با خانه همکلاسی تماس بگیرد و از مادرش بخواهد مراقب رفتار دخترش باشد اما قبل از اینکه تصمیمش را عملی کند، صبر و فکر میکند. نتیجه این صبر کردن، صحبت کردن با دخترش میشود و به عنوان یک مادر به او یاد میدهد اگر این بار از همکلاسیاش این حرف را شنید بهتر است چه جوابی بدهد. فردای آن روز، وقتی همکلاسی دوباره دخترک را چاق خطاب میکند، دخترک در پاسخ میگوید: «اولا که من چاق نیستم. ثانیا اگر هم بودم تو حرف خوبی به دوستت نمیزنی» همین جمله باعث عذرخواهی همکلاسی میشود. درست است که برای شما راست و ریس کردن قضایا چند ثانیه بیشتر طول نمیکشد و ممکن است خیلی وقتها ترجیح بدهید مستقیم در قضایای بچهها دخالت کنید اما بهتر است قبل از دخالت کردن خوب فکر کنید و ببینید چه راهی وجود دارد که فرزندتان یاد بگیرد به تنهایی از خودش دفاع و مراقبت کند.
5. از چالشها استقبال کنید
زمانهای زیادی هست که بچهها به تواناییهایشان شک میکنند. مثلا ممکن است موقع حل کردن تکالیف ریاضیشان غر بزنند و بگویند خنگ هستند یا در کلاس ورزش خوب عمل نکنند. در چنین شرایطی باید به عنوان یک پشتیبان وارد عمل شوید و آنها را به سمت نور، همان نیمه پر لیوان، هدایت کنید. برای مثال بهشان یادآوری کنید که وضعیت خیلی از همکلاسیهایشان در ریاضی همین طور است ولی گذر زمان و تمرین کردن اوضاع را بهتر میکند. صبر کردن و زحمت کشیدن را به آنها یادآوری کنید و حتی از کودکی خودتان برایشان مثال بزنید.
6. واقعبین باشید
یکی از اشتباهات بزرگ مادر و پدرها این است که خوشبینی را با اغراق کردن و ندیدن واقعیتها یکی میبینند! فرض کنید خانواده شما به تازگی جا به جا شده و به محله تازهای رفته است. پسرتان هم مرتب غر میزند که اینجا هیچ دوست تازهای ندارد. یک مادر معقول به فرزندش میگوید پیدا کردن دوست کمی زمان میبرد و جای نگرانی نیست. اما مادری که خوشبینی را با اغراق یکی میداند به فرزندش میگوید:«وقتی بچهها متوجه شوند تو چه پسر فوقالعادهای هستی التماس میکنند که دوستت شوند!» این جمله نه تنها اعتماد به نفس کاذب به بچه میدهد بلکه او را با خطر هم رو به رو میکند؛ یعنی ممکن است چند هفته بگذرد و کسی با او دوست نشود، در نتیجه او فکر کند بچه فوقالعادهای نیست و ایراد دارد! شما را هم به چشم یک آدم دروغگو خواهد دید! سعی کنید واقعیت را در هیچ شرایطی قربانی تعارفات و تعریفهای بیخودی نکنید.
مرسی چه پست مفیدی