بامداد کوچولو
سلام پسرم! این بار میخواهم از سختیهای بزرگ کردن تو بگویم. به دل نگیری عزیزم. من میدانم که تو در هیچکدام از این دردسرها مقصر نیستی. تو ارادهای نداری که گلایهای بماند. فقط برای اینکه بعدها که این نامه را میخوانی کمی باهم بخندیم.
پسر گلم
اگر روزی خواستی بچهدار شوی حتما قبلش ورزش کن و مخصوصا بازوها و کمرت را قوی کن. نوزاد کوچولویت دوست دارد بارها و بارها در آغوشش بگیری و از اینطرف خانه تا آنطرف خانه ضربدر n بار راه بروی تا آرام بگیرد و بخوابد. آغوش تو امنترین و دلخواهترین جای جهان است برایش البته بعد از آغوش مادرش.
عزیز دلم
اگر روزی خواستی بچهدار شوی باید اعصابی قوی برای شنیدن گریهها و نقها داشته باشی. باید آنقدر اعصابت قوی باشد تا بتوانی همزمان با گریههای جیغ مانند کوچولویت، حل مسئله کنی و ببینی دلیل گریهاش کدامیک از گزینههای محتمل است یا با آزمونوخطا یکییکی گزینهها را امتحان کنی تا وقتیکه نوزادت آرام بگیرد.
بامداد زندگیام
اگر روزی خواستی بچهدار شوی بدان که بچهداری یک کار بیستوچهار در هفت است. یعنی تمامروز و شبِ تمامروزهای هفته تو را درگیر میکند. البته که مادرش را خیلی بیشتر. پس اگر آمادگی این را داری که از اولویتهای دیگر زندگیات لااقل در دو سال اول زندگی کوچولویت بگذری بچهدار شو.
گل بابا
همه این دردسرها شیرین است. همه خستگیها و بیخوابیها. همه جیغ شنیدنها و درماندگیها شیرین است.
هفته سیزدهم/ یه روز آقا خرگوشه...
هفته دوازدهم/ این جهان دوار
هفته یازدهم/ آن ذهن غریزی بی اراده
هفته دهم/ بازگشت به خانه
هفته نهم/ دردت به جانم پسرکم
هفته هشتم/ سفر به خانه پدری
هفته هفتم/ دومین سفر سه نفره
هفته ششم/ با تو پیش طبیب
هفته پنجم/ زندگی سه نفره
هفته چهارم/ امان از آرزوهای پدرانه
هفته سوم/ از روزهای دوری
هفته دوم/ پدر خوب، پدر بد
هفته اول/ تولد در بامداد بارانی