از بچهها که بپرسی، اگر همه نه، ولی اغلب از اینکه تابستان میرسد و مدرسهها تعطیل میشود. خوشحالند. حتی با ذوق و شوق از این رویداد حرف میزنند، آنقدر که آدم دلش نمیآید لذتشان را با چیزی خراب کند، حتی حسودیش هم میشود، که ایکاش هنوز دوران درس و مدرسه بود و اقلا وسطش مدتی برای استراحت تعطیل میشد!
اما کار و زندگی بزرگترها که تعطیل نمیشود، همچنان کارهای خانه هست، خرجها هست، سر کار باید رفت، این و آن را باید دید و ....
در طول 9 ماه تحصیلی، والدین خودشان را با ساعت مدرسه بچهها تنظیم میکنند. وقتی قرار است او را به مدرسه یا سرویس مدرسه برسانند، وقتی قرار است به دنبالش بروند، ساعاتی که باید کسی در خانه مراقب او باشد، یا زمانی که باید او را از خانه مادربزرگها بردارند و به خانه برگردند، برنامههایشان را هم طوری تنظیم میکنند که ساعتهایی که نمیتوانند در خانه باشند، با زمان مدرسه فرزندشان هماهنگ باشد. حتی مهمانی که میروند، ساعتی میروند و برمیگردند که به ساعت بیدارشدن فردای بچه مدرسهایها لطمهای نزند.
ساعتها را از اول کوک کنید
در تابستان همه ساعتهای منظم و برنامهریزیشده، بهم میخورد. شاید مثل خیلی دیگر از والدین، به این بُعد ماجرا تا به حال دقت نکرده باشید. در اینصورت، شما هم مثل خیلیها، هفتههای اول را به عادت کردن به این مدل جدید گذراندهاید و اگر همین حالا فکری نکنید، تا چشم به هم بزنید، تابستان رد شده. درست مثل مسافرت بدون برنامه، که تا به سفر عادت میکنی و به قول خودمان جا میافتی و میدانی چه باید بکنی، سفر تمام میشود و باید برگردی، تابستان هم میتواند با آزمون و خطا و بیبرنامه بگذرد و همین که دستتان آمد از آن چطور استفاده کنید، باز سال تحصیلی جدید رسیده است. پس زود دستبهکار شوید و هشیارانه روزهای مانده از تابستان را برنامهریزی کنید.
- حتما بیشترین میزان با هم بودن، لذت بردن و شادی را محور قرار بدهید.
- کارهایی که میتوان فعلا به تعویق انداخت را عقب بیاندازید.
- کارهایی که تمام طول سال تحصیلی بهخاطر مدرسه بچهها انجام ندادید را لیست کنید و در برنامه بگذارید.
- قدری جسور باشید و ترس را کنار بگذارید. دو ماه و چند روز مانده از تابستان را متفاوت زندگی کنید. هیچ اتفاقی نمیافتد، اول مهر دوباره برمیگردید به نظم قبلی، البته با روحیه و حال بهتر و انرژی بیشتر.
خودتان که بچه بودید....
یادتان هست بچه که بودید، تابستانها چه کار میکردید؟ البته آن زمانها مثل الان نبود، اما بههرحال، به عنوان یک بچه مدرسهای، رویاها و آرزوهایی در سر داشتید، نه؟ اصلا یادتان هست در تابستان چه آرزوها و نگرانیهایی داشتید؟
الان برای دل خودتان هم که شده، سری به کودکیتان بزنید، آلبوم عکسهای کودکی را ورق بزنید، با همبازیهای آن روزها دوباره حرف بزنید، خلاصه خاطرههای آن دوران را کمی زنده کنید، ببینید واقعا آنوقتها به عنوان یک کودک چطور فکر میکردید؟ دوست داشتید بزرگترها برایتان چکار کنند؟ با چه چیزهایی به هیجان میآمدید؟ درست است که بچههای امروز، انگار پیچیدهتر شدهاند و خیلی تجربهها و چیزها دارند که آنموقع شما خواب آنرا هم نمیدیدید، اما احساسات کودکیشان که فرقی نکرده است.
کمی باید کودک آن سالهای خودتان را به یاد بیاورید تا بتوانید با کودکیِ الان فرزندتان همراه شوید و همگی با هم از این دوران لذت ببرید. چند دقیقهای جلوی آینه بایستید و به خودتان نگاه کنید. یادتان هست کوچک که بودید خودتان را در آینه چهشکلی میدیدید؟
دل به دل کودک درونتان و فرزندتان بدهید و از باقیمانده تابستان لذت ببرید. از همین حالا که خواندن این متن را تمام کردید شروع کنید.