قصهگویی برای بچهها ترفندهایی دارد که با به کار بردن آنها، موثرتر قصه خواهید گفت و در نتیجه تاثیرگذاری بیشتری در رفتار بچهها خواهید دید. در قسمت اول رازهای قصهگویی، برایتان گفتیم که لحن و نحوه ادای کلمات چه تاثیر جالبی بر ماندگاری مفهوم آنها در ذهن کودک دارد. همچنین درباره زمان مناسب قصهگفتن دانستید و حالا ادامه روشهای قصهگوی موثر را خواهید خواند. قسمت اول این مطلب را اینجا بخوانید.
5. خیلی مفصل قصه نگویید
در ادبیات، بخش مهمی از یک داستان را توصیفها تشکیل میدهد. در ادبیات داستانی، توصیف و استفاده از کلمات برای شرح همه چیز به طور خاص، یک امتیاز محسوب میشود.
بدین ترتیب وقتی آن را میخوانید، میتوانید همه چیز را دقیق و کامل تصور و تجسم کنید و با آن ارتباط برقرار کنید. اما وقتی برای کودکان قصه میگویید، این تاثیرگذاری معکوس میشود و توضیح و توصیف زیاد، از تاثیرگذاری قصه شما کم میکند.
به طور خاص، وقتی بر اساس رفتارها و زندگی فرزند خود قصهای میسازید، هیچوقت نمیتوانید به طور کامل بدانید که در ذهن او در مورد موضوعی که انتخاب کردهاید، دقیقا چه میگذرد. بنابراین اگر همه چیز را خودتان مفصل توضیح بدهید و همه جزییات را با ذهنیت خودتان شرح بدهید، این خطر را به وجود میآورید که به نکاتی متفاوت از ذهنیت فرزند خود اشاره کنید.
اگر این اتفاق بیافتد، به احتمال زیاد رابطه فرزندتان با قصه قطع میشود که در این صورت، قصه روی او تاثیری نخواهد داشت. بنابراین بهتر است جزییات را به فرزندتان بسپارید و بگذارید او با تخیل و ذهنیت خودش، کل داستان را در ذهناش تجسم کند. برای مثال به جای اینکه بگویید:
میمون کوچولو حسابی دلخور شد، با خودش فکر کرد این رفتار اصلا منصفانه نیست، کمی غرغر کرد و بعد در حالی که بلند داد میزد، از در بیرون رفت و در را به هم کوبید. او خیلی خیلی از دست همه عصبانی بود.
میتوانید بگویید:
میمون کوچولو ناراحت شد، اول شروع کرد به غرغر کردن، بعد با داد از در بیرون رفت و در را پشت سرش محکم بست.
در جملههای دوم، نحوه داد زدن، فکری که از ذهن میمون کوچولو میگذرد و اینکه از دست چه کسانی عصبانی است را به ذهن کودک میسپاریم و در واقع فقط مواردی را بیان میکنیم که در رفتار کودک به وضوح قابل مشاهدهاند و بعید است تعبیر دیگری برای آنها وجود داشته باشد.
کودک شما خودش میداند که در این موارد از دست چه کسی ناراحت میشود، احساسش دلخوری است یا نام دیگری دارد و اینکه با خودش چه فکری میکند. شاید دلیل ناراحتی او غیرمنصفانه بودن رفتار نباشد یا ذهنیت دیگری برای نشان دادن این رفتار داشته باشد. آن وقت این تفاوت باعث میشود شخصیت قصه را شبیه به خودش نداند و از قصه، تاثیری که مورد نظر شماست را نگیرد.
6. از صدای خودتان هم به خوبی استفاده کنید
علاوه بر محتوای داستان، شما یک ابزار خیلی قوی در اختیار دارید: صدایتان! این که چه جملههایی را بلند بگویید و چه جملههایی را زمزمه کنید، چه بخشهایی از قصه را تندتند و با هیجان تعریف کنید و چه بخشهایی را شمردهشمرده پیش ببرید، چه جاهایی صدایتان را عوض کنید و چه جاهایی را با صدای معمولی خودتان بگویید، همه و همه روی تاثیرگذاری داستان موثر است.
کمکم با توجه به واکنشهای فرزند خود و این که میبینید چه بخشهایی از داستان بهتر در ذهن او باقی مانده یا بهتر توجه او را جلب میکند، به خوبی در استفاده از صدایتان برای تعریف بهتر قصه ماهر میشوید. اگر تا به حال این کار را نمیکردید، از همین الان شروع کنید. خواهید دید که فرزندتان هم راضیتر خواهد بود! شاید اول کمی تعجب کند، اما وقتی خیالش راحت شود که این روند ادامهدار است، خیلی خوب با داستان ارتباط برقرار میکند.
7. حرفهایتان را غیرمستقیم بیان کنید
یکی از امتیازهای مهمی که قصه در اختیار شما قرار میدهد، امکان آموزش غیرمستقیم است. میتوانید بسیاری از حرفهای خود را در قالب قصه و از زبان شخصیتهای آن بیان کنید. حتما این ضربالمثل را شنیدهاید: "به در بگو تا دیوار بشنوه!" در قصه هم دقیقا همین اتفاق میافتد.
شما میتوانید در دل قصه، درست وقتی کودک شما مجذوب ماجرای قصه و شخصیتها است، از زبان یکی از شخصیتها، یک جمله کوتاه اما مهم را بیان کنید. مثلا:
خرگوش به طرف بچهموش برگشت و گفت: اگر دوستت رو بزنی، او ناراحت میشه و میره.
خرس به روباه گفت: تو باید از این غذا به دوستت هم بدی.
شاپرک به زنبور گفت: ما میتونیم هر دو با هم بازی کنیم و اسباببازیهامون رو با هم تقسیم کنیم.
در واقع وقتی از این جملهها استفاده میکنید، فرزندتان آن را میشنود و به طور ناهشیارانه از آن تاثیر میگیرد، بدون اینکه متوجه شود شما در واقع این جمله را به او میگویید.
البته مهم است که این جملهها را آنقدر به قول بچههای امروزی تابلو نگویید که فرزندتان سریع متوجه شود اصلا این قصه را برای نصیحت کردن او ساختهاید و باز ارتباطش با داستان قطع شود. بچهها اگر احساس کنند که قصه واقعا یک قصه نیست و جملههایی است که شما از خودتان در آوردهاید تا به او آموزش بدهید، یا به بیان دیگر قصه شب هم ادامه نصیحتها و غرها و سخنرانیهای روز است، ارتباطشان را با آن قطع میکنند و در همان لاک دفاعی میروند که در مورد بقیه حرفها دارند.
اگر نکتهای هست که میخواهید به فرزندتان گوشزد کنید، بگذارید کمی زمان از آن گذشته باشد، یا آن را آنقدر در قصه محو کنید که خیلی به چشم نیاید، یا اینکه قصه را آنقدر جذاب بسازید که فرزندتان برای یک جمله ارتباطش را قطع نکند. در عین حال، فراموش نکنید که امتیاز قصه، آموزش غیرمستقیم است. اگر این حس را از بین ببرید و شروع کنید به سخنرانی به اسم قصه، دیگر انتظار تاثیر هم نباید از آن داشته باشید.