در نگاه اول، قصه گفتن خیلی کار سادهای به نظر میرسد. مخصوصا اگر قرار باشد از روی یک کتاب بخوانیم که دیگر اصلا کاری ندارد! اما چه میشود که قصهگویی برخی خیلی به دل مینشیند و بچهها و حتی بزرگترها با آن ارتباط خوب و عمیقی برقرار میکنند، اما برخی دیگر به زور هم نمیتوانند بچهها را بنشانند و برایشان قصه بخوانند؟
قصه خواندن یا قصه گفتن، علیرغم ظاهر سادهای که دارد، نکات و اصولی دارد که برای موثر بودن، باید آنها را رعایت کنید. این اصول البته آنقدر مطلق نیستند و در هر خانوادهای یا در هر شرایطی ممکن است با هم فرق داشته باشند. مهم این است که اصول را بشناسید و به آنها آگاه باشید.
1. چه زمانی برای قصهگویی مناسبتر است؟
قبل از هر چیزی، مهم است که چه زمانی برای کودک قصه بگویید. در واقع قصه زمانی موثر است که فرزند شما آرام باشد و به سخنان شما گوش بدهد. وقتی او در حال بازی یا شیطنت است یا حواسش متوجه چیز دیگری است، قصه گفتن بیفایده است. در حالی که برخی از والدین، وقتی بچه سرش جای دیگری گرم است، میخواهند او را کشان کشان نزد خود ببرند و برایش قصه بخوانند، چون خودشان در آن زمان حوصله قصهگویی دارند، بعد هم شاکی میشوند که چرا فرزند من علاقهای به قصه و کتاب و امثال آن ندارد!
اغلب، همانطور که خیلی هم مرسوم است و در فیلمها و سریالها و الگوهای معمول اجتماعی میبینیم، قبل از خواب زمان خوبی برای تعریف قصه است. این زمان میتواند قبل از خواب شبانه یا خواب بعدازظهر باشد، البته نه در حالتی که کودک شما کاملا خوابآلود است و تمرکز کافی برای شنیدن قصه ندارد. حتی در طول روز هم، اگر زمانی را با فرزند خود هستید، تلویزیونی در کار نیست، مهمان ندارید و مثلا دور هم قرار است چای و شیرینی بخورید، در صورتی که فرزندتان آرام باشد و احساس میکنید پذیرا است، میتوانید برایش قصه بگویید و یک فضای خانوادگی صمیمی ایجاد کنید.
2. قصه چهقدر طول بکشد؟
این هنر شما است که زمان قصه را طوری تنظیم کنید که فرزندتان خسته نشود و قصه را رها نکند. زمان خیلی دقیقی برای این کار وجود ندارد. برخی بچهها، حوصله و توجه بیشتری دارند، برخی خیلی زود حوصلهشان سر میرود. حتی یک کودک، یک شب خیلی سرحالتر است و مدت بیشتری دوام میآورد، اما شب دیگر ممکن است خسته باشد و زیاد حوصله نداشته باشد. بنابراین بهترین راه این است که فرزند خود را بشناسید و به علائم خستگی یا کسل شدن در او توجه کنید تا بتوانید به موقع یا قصه را تمام کنید یا آن را به سمتی ببرید که هیجانانگیزتر شود.
حتی میتوانید فرزند خود را در روند قصهگویی شرکت دهید تا بیشتر درگیر ماجرای قصه شود. میتوانید بیان کردن برخی جملهها را به او بسپارید. یا او صدای زمینه را تولید کند یا حتی در تعیین مسیر قصه و اتفاقاتی که میافتد، فعالانه نقش داشته باشد. البته اگر تصمیم گرفتید چنین امکانی را به او بدهید، باید حسابی در پردازش داستان ماهر باشید، بنابراین اگر در قصهگویی تازهکار حساب میشوید، این خطر را نپذیرید. چون ممکن است مسیر قصه از دست شما خارج شود و در نهایت قصهای بی سر و ته و بدون نتیجهگیری روی دستتان بماند!
3. گاهی لازم است مکث کنید
وقتی میخواهید مطلب خاصی را به نحوی تاثیرگذارتر بگویید، میتوانید قبل از آن لحظهای مکث کنید. وقتی مکث میکنید، خودبهخود باعث میشوید توجه کودک به جمله بعدی معطوف شود. این دو جمله را برای خود بخوانید و ببینید چه تفاوتی با هم دارند:
پاندا کوچولو یاد گرفته بود که وقتی عصبانی میشود، بگوید من عصبانی هستم.
پاندا کوچولو یاد گرفته بود که وقتی عصبانی میشود (یک لحظه مکث کنید) بگوید من عصبانی هستم.
شاید خودتان در جلسههای سخنرانی یا کلاسهای مختلف دیده باشید که وقتی سخنران یا مدرس میخواهد توجه حضار یا شرکتکنندگان در کلاس را به خود جلب کند، یا آنها را به سکوت و توجه بیشتر تشویق کند، لحظهای مکث میکند. وقتی صدای سخنران یا مدرس لحظهای قطع میشود، شنونده، حتی اگر با دقت گوش نمیکرده، دقت میکند ببیند چه اتفاقی افتاد که صحبت قطع شد و به همین دلیل، توجه بیشتری به جمله بعدی خواهد داشت. در تعریف قصه برای کودک هم دقیقا همین اتفاق میافتد.
به علاوه با مکث، جمله بعدی را از قبلی جدا میکنید و همین کار باعث میشود جمله دوم معنای خاصی پیدا کند.
همچنین میتوانید در لحظهای که میخواهید جمله مهم و تاثیرگذار خود را مطرح کنید، از اسم فرزند خود استفاده کنید. بدین ترتیب توجه او جلب میشود:
پاندا کوچولو یاد گرفته بود که وقتی عصبانی میشود، نگار، بگوید من عصبانی هستم.
مکث کردن بین تعریف داستان، علاوه بر این که توجه فرزندتان را جلب میکند، تعریف قصه را از حالت یکنواختی در میآورد. هم فرزند شما به لحن یکنواخت عادت نمیکند و حوصلهاش سر نمیرود، هم خودتان! چهطور؟ وقتی قرار باشد قبل از جملههای مهم و تاثیرگذار مکث کنید، توجه خودتان هم به ماجرا بیشتر میشود، بیشتر درگیر قصهگویی میشوید و این کار برایتان جالبتر میشود. در نتیجه دیرتر حوصلهتان سر میرود.
4. کلمهها یا جملهها را با لحن مشخص کنید
میتوانید علاوه بر استفاده از مکث، برای پررنگ کردن یک جمله، عبارت یا حتی کلمه خاص، وقتی آن را میخوانید، صدای خود را عوض کنید. بدین ترتیب، همین تغییر صدا، توجه کودک شما را به خود جلب میکند. حتی بعد ممکن است ببینید که در زندگی روزمره، کودکتان از همین جملهها با همان لحن خاص استفاده میکند و در واقع از آنها به عنوان یادآورهایی استفاده میکند که مطمئنا شما از این شکل کاربردشان راضی خواهید بود!
خودتان قضاوت کنید، شما دائم حرفی را به او یادآوری کنید دوستداشتنیتر است، یا این که خودش با لحن قصههایی که برایش گفتهاید، همان جمله را به خودش یادآوری کند.
مثلا در طول قصه، دوست خرگوش کوچولو ممکن است با صدایی خاص به او بگوید: «فکر کن! فکر کن! جوابش رو پیدا میکنی!»
کودک اگر از این جمله خوشش بیاید و بتواند در زندگی خودش با آن ارتباط برقرار کند، روزهای بعد، وقتی در موقعیتی احساس درماندگی میکند یا انتظار دارد والدین جواب حاضر و آماده به او بدهند، با همان صدای دوست خرگوش، این جمله را به خودش یادآوری میکند. به جای این که والدین به او بگویند: «باز تو جواب را از ما میخواهی؟ خب خودت هم کمی فکر کن. یک کم از مغزت استفاده کن!» به نظرخودتان کدام روش برای هم کودک و هم والدین جذابتر و موثرتر است؟