فرقی ندارد آدم شکمویی باشید یا نه. حتی اگر دلبستگی روحی و روانی به شیرینیها نداشته باشید هم باز نمیتوانید سرتان را از روی صفحه بالا بیاورید و دهانتان آب نیفتاده باشد. کوکیها و بیسکوئیتهای رنگارنگ و حرفهای که بیشتر به یک اثر هنر تجسمی میمانند تا بیسکوییت و بچهها حق دارند اگر آنها را با اسباببازیهایشان اشتباه بگیرند. اینجا «سرزمین کوکی»هاست. سرزمینی که چهار سال پیش یک خانم مهندس خوشذوق تأسیسش کرده و حالا بیش از پنجاه هزار نفر ساکن دارد. با ما باشید در گشتوگذار در این سرزمین و تاریخچهاش.
از تبادل نظر در نینیسایت شرع شد
خانم مهندس که لیسانس برق گرایش مخابرات دارد از همان اول دل خوشی از رشته تحصیلیاش نداشت. « ریاضیاتم خیلی خوب بود و آن زمان هم برق بهترین رشته بود. برای همین هم برق خواندم اما دوست نداشتم» راحله کیانی اما بلافاصله بعد از اتمام تحصیل برگشت به همان فضای مورد علاقهاش که از کودکی در آن سیر میکرد. «مادر من مربی حرفهوفن بود و در تمام فامیل و اطرافیان کسی نبود که بتواند دسرهایی که خواهرم میپخت را بپزد. از اولین شمارههای نشریههای هنر آشپزی و ... را آرشیو کرده و هنوز هم دارد.» از این خانواده هنرمند راحله هم کم و بیش کارهایی برای تفریح و سرگرمی انجام میداد اما «نینی سایت» بود که او را وارد فعالیت حرفهای کرد. «بعد از فارغالتحصیلی در یک شرکت خانوادگی حسابداری میکردم. اوقات فراغتم زیاد بود و آنجا در نینی سایت زیاد میچرخیدم کار هنریم را از تاپیک "آموزش بافتنی برای کوچولوها" آغاز کردم. در این بحثها و گفتگوهای این تاپیک دوستانی پیدا.کردم که با هم ایدههایمان را به اشتراک میگذاشتیم. خانمی بود که لباس تولد میدوخت. آن زمان سال 89 تازه تولدهای تمدار مد شده بود و من هم برای تولد دخترم که یکساله بود به این خانم سفارش لباس دادم.» دو سال گذشت تا در تولد سهسالگی آیسا دوباره راحله به دوستش لباس تولد سفارش داد و آنجا بود که پیشنهاد همکاری گرفت و با همین دوست شروع کردند به همکاری بر ای برگزاری جشن تولدها و راحله کار پخت کوکی را آغاز کرد تا کمکم به کوکیلند رسید. «. اولین بار کوکیها را از "وبلاگ شف طیبه" یاد گرفتم. در اینترنت دنبال چیزهایی میگشتم که تمی برای تولد بچهها داشته باشند و آنجا به این کوکیها رسیدم. البته در تمام این چند سال آن دستورالعمل را خیلی بالا و پایین کردم و طبق تجربه تغییرات زیادی دادم تا جایی که کوکیهای الان با آن چیزی که آن موقع درست کردم قابل مقایسه نیست.»
مرز بین کار و زندگی خانوادگی را روشن کردم
کار راحله در این چهار سال فراز و فرودهایی داشته. اما از شروع کار به عنوان نقطه عطف زندگیاش یاد میکند. « اتفاقات و جریاناتی پیش اومده بود که برای من مسئله سختی بود و فقط خدا سر من را به این کار گرم کرد که ذهنم وقت نداشته باشد به این چیزها فکر کنم.» اوایل که کار تفریحی بود مشکلی از بابت کار در خانه وجود نداشت. «همسرم میگفت برای دخترمان کم نگذار و هر کاری که به آن علاقه داری انجام بده.» اما سفارشها که زیاد شد و شببیداری و کار مداوم را در پی داشت راحله کمکم دید که بهتر است محیط کار را از خانه جدا کند و برای خودش یک کارگاه زد و حالا هم چندین نیروی کمکی دارد. «در کارگاه چون ساعت کاری مشخصی دارد، همسرم خیلی تشویق و حمایت کرد. و بیش از هر کسی به توصیههای همسرم عمل میکنم. مسیر پیشرفت هم قدم به قدم و مرحله مرحله بود. تا الان در طول چهار سال، ده مشتری هم نبوده که از کار ناراضی باشد و مشتریهای چهار پنج ساله دارم. همه از کیفیت، خوشقولی و به موقع تحویل دادن کار و همچنین قیمت راضی هستند.» صحبت از قیمت که به میان میآید از درآمدش میپرسیم و اینکه با این حجم از کار پراسترس آیا درآمد رضایتبخش است؟ «این کار اصلا سود چندانی برای من ندارد. فقط علاقه است و اینکه آدم احساس کند مفیدتر است. الان چندین نفر در کارگاه من از این کار کسب درآمد میکنند. درست است که خودشان زحمت میکشند اما من خوشحالم که محیط امنی را برای کار فراهم کردم»
تجربه کار، از من مادر صبورتری ساخته
راحله مثل اغلب مادران شاغل نگران است که استرس و فشار کار برای باقی بخشهای زندگی حوصله و توانایی ذهنی و روانی کافی نگذارد و آنطور که خودش انتظار دارد نتواند با دخترش آیسا که کلاس اول دبستان است وقت بگذراند اما آیسا هیچوقت از سر شلوغی مادر گلایه نداشته و حالا هم دوست دارد بلافاصله از مدرسه بیاید کارگاه مادرش. آیسا هم مثل خانواده مادری در آشپزی و شیرینیپزی با استعداد است.
راحله دوست دارد همچنان فعالیتش را گسترش دهد و در رشتههای دیگر شیرینیپزی هم فعالیت کند «من مثل مادربزرگها نصیحت میکنم. خودم خیلی آدم مؤمنی نیستم اما به خانمها میگویم اول از همه فقط کمک خداست. من همیشه سعی کردم رضایت خدا را داشته باشم تا او هم به من کمک کند. در این چهار سال توکلم به خدا چندین برابر بیشتر شده است. همینطور صبورتر شدهام و تجربه مدیریت چیزهای زیادی به من آموخته است.» آیسا هم که متوجه شده گفتگو دارد به پایانش نزدیک میشود شیطنتهایش بیشتر میشود آنقدر که دیگر تمرکزی برای راحله نمانده، به عنوان آخرین سوال میپرسم اوقات فراغتتان را چه میکنید؟ میخندد و میگوید با یک دختربچه هفتساله و خانهداری و این همه کار، اوقات فراغتی هم میماند؟
کارهای خانم کیانی و همکارانشان را اینجا ببینید.