2783
درددل‌های مربی/ بازی آزاد و بدون قانون

درددل‌های مربی/ بازی آزاد و بدون قانون

1395/02/14 بازدید2526

نی‌نی سایت: من مربی یک مهدکودک و مرکز استعدادیابی هستم. در این مرکز ما با بچه‌ها در گروه‌های مختلف سنی سروکار داریم و یکسری آموزش‌های اولیه را به بچه‌ها می‌دهیم. آموزش‌هایی که گاهی شامل علوم مختلف و آمادگی قبل از مدرسه است و گاهی آموزش‌های عمومی و خلاق. وقتی با بچه‌ها سروکار داشته باشی هر روزت با روز قبل متفاوت است. من داستان بعضی از روزهایم را با شما در میان می‌گذارم.

یک روز در کلاس استعدادیابی با بچه‌ها در مورد دموکراسی صحبت می‌کردم. برای بچه‌ها در مورد مفهوم دموکراسی و رای دادن صحبت کردم. توضیح دادم که چطور رای اکثریت و اقلیت را از هم تشخیص می‌دهند و برای درک بهتر این مفاهیم از شکل‌های مختلف استفاده کردم. بعد شروع کردم به صورت عملی این مفهوم را برای بچه‌ها توصیف کردن. می‌خواستم موضوع برایشان جا بیفتد و سوالی در ذهن‌شان باقی نگذارد. به همین خاطر یک نظرسنجی در کلاس برگزار کردم که همه بچه‌ها در آن حق داشتند نظرشان را بگویند و بقیه به نظر آنها رای بدهند. موضوع نظرسنجی را به فعالیت کلاس بعدی اختصاص دادم. به بچه‌ها گفتم که می‌توانند پیشنهادشان را برای کلاس بعدی بدهند و نظر هر کس که بیشترین رای را بیاورد در ساعت بعدی اجرا می‌شود؛ این یعنی دموکراسی. شروع کردم از تک تک بچه‌ها نظر پرسیدن در مورد کار آن روز و رای گیری نظرشان. هر یک از بچه‌ها نظری می‌داد، یک نفر سفالگری را پیشنهاد می‌داد و نفر بعدی صندلی بازی را برمی‌گزید. بقیه هم گاهی با یک نفر همراه می‌شدند و به نظرش رای می‌دادند و گاهی مخالفت می‌کردند و حتی صاحب نظر را هم پشیمان می‌کردند. همین طور جلو می‌رفتیم تا بعد از پرسیدن بچه ها و رای گیری نظراتشان نوبت رسید به کودکی که در آن کلاس از همه کوچک‌تر بود و معمولا خیلی نظر نمی‌داد. با خودم فکر کردم که حتما مثل همیشه پیشنهادی نمی‌دهد و من مجبورم از او عبور کنم. اما در کمال تعجب دیدم کاملا مشتاق و آماده است تا نظرش را به رای بگذارد. سپند، پسربچه سه ساله ما نظرش این بود که باید کل امروز را بازی کنیم و خوش بگذرانیم! با خودم فکر کردم عجب کوچولوی باهوشی... مطمئن بودم نظرش رو دست نخواهد داشت و وقتی آن را به رای گذاشتم دیدم همه بچه‌ها با نظر او موافق بودند و پیشنهادش بیشترین رای را آورد. نمی‌توانستم حرف سپند را بپذیرم چون قرار ما این بود که هر کس یک فعالیت را پیشنهاد دهد و بازی و خوشگذرانی خیلی فعالیت به حساب نمی‌آمد. بنابراین به او گفتم که قبول نیست کلا بازی باشد و باید یک پیشنهاد دیگر بدهی... سپند این بار نقاشی کشیدن و دوچرخه‌سواری را انتخاب کرد و جالب بود که دوباره تمام بچه‌ها با این نظر موافق بودند. 
به نظرم اینکه تاثیر دموکراسی و ابراز وجود بود یا هر چیز دیگر که باعث شد سپند ناگهان این طور خودی نشان دهد و در جمع دوستانش محبوبیت حتی لحظه‌ای پیدا کند یا هر چیز دیگری مهم نیست. مهم این است که در این زمان است که یک معلم مثل من جا می‌خورد و با خودش به این نتیجه می‌رسد که نباید هیچ بچه‌ای را دست کم گرفت و باید به همه به یک اندازه اهمیت داد. بچه‌هایی که هر اندازه ما سعی داریم با تفریح و بازی به آنها چیزی یاد بدهیم باز از ما پیشی می‌گیرند و به ما می‌آموزند که جور دیگری به آنها نگاه کنیم. بچه‌هایی که همیشه به دنبال بازی بی قید و شرط هستند بازی آزاد بدون هیچ قانونی. 

ارسال نظر شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha
2788

پربازدیدترین ها