2783
درددل‌های مربی/ همه مامان‌ها بچه‌هایشان را دوست دارند؟

درددل‌های مربی/ همه مامان‌ها بچه‌هایشان را دوست دارند؟

1395/01/31 بازدید2716

در کنار عنوان «درددل‌های مامان» ما تصمیم گرفتیم از بخشی با عنوان «درددل‌های مربی» نیز استفاده کنیم و از مربیان، مددکاران و پرستاران کودکان و تجربه‌هایی که با بچه‌ها داشته‌اند نیز برایتان بگوییم. 

نی‌نی سایت: خیلی پیشتر از این‌ها شاید اصلا چنین سوالی در ذهنم شکل هم نمی‌گرفت. مطمئن بودم که همه مامان‌ها بچه‌هایشان را دوست دارند، چیزی جز این برایم قابل تصور نبود! فکر می‌کردم همه مادرها از خودگذشته و فداکارند. حتی اگر بچه‌ای را سر چهارراه یا در خیابان می‌دیدم که گل و فال می‌فروشد، یا در سرمای زمستان می‌لرزد و در گرمای تابستان زیر آفتاب داغ صورتش سرخ می‌شود و با التماس می‌خواهد به من و بقیه عابران آدامس بفروشد، در ذهنم می‌گفتم: «آخی... طفلک حتما مامان نداره!»

اما مسیر رسالت و اهدافم در زندگی من را به فعالیت‌های مربوط به بچه‌های کار رساند. من چندین سال به عنوان آموزش‌گر مهارت‌های زندگی کودکان با بچه‌هایی که مجبور بودند بچگی‌شان رو در خیابان‌ها جا بگذارند، کارهای آموزشی انجام می‌دادم و مهارت‌های مختلف را در کلاس‌های گوناگون به آنها می‌آموختم. همان وقت بود که روزبه‌روز متعجب‌تر می‌شدم چون تصورات من از زندگی این بچه‌ها به هم می‌ریخت و می‌دیدم که اغلب آنها برعکس پیش فرض‌های من مامان دارند!
تعریف‌هایم از مادر، روابط عاطفی مادر و فرزندی زیر و رو می‌شدند، چراها در ذهنم خودنمایی می‌کردند و ترغیب می‌شدم که فعالیتم را بیشتر و بیشتر کنم تا جواب سوالاتم را بگیرم. سوال‌هایی مانند اینکه: چرا مامان این بچه‌ها، از بچه‌هایشان آنقدر سخت کار می‌کشیدند؟ چرا این بچه‌ها با اینکه آنقدر سختی می‌کشیدند تا این حد مامان و باباهایشان را دوست داشتند؟ چرا وقتی به یک بچه 8 ساله که مجبور بود روزی 12 ساعت فال بفروشد پیشنهاد یک پرس چلوکباب گرم را می‌دادم اول می‌پرسید که می‌تواند برای مادرش هم از آن ببرد یا نه؟ و...
سال‌ها طول کشید تا فهمیدم اگر چه عشق در ذات ما آدم‌ها نهفته هست اما برای روشن ماندن شعله‌اش لازم است که آدم‌ها مورد مهر اصیل و بدون چشمداشت قرار بگیرند تا بتوانند جاری باشند و مهر بورزند. و الا این شعله خاموش می‌شود و زندگی دیگر فقط معامله‌ای برای خودخواهی ها خواهد بود.
من در این سال‌ها کودکان زیادی را با شرایط مختلف و پیچیده‌ای دیدم که زندگی در نهایت برایشان طوری رقم خورده بود که عنوان کودک کار به آنها رسیده بود. می‌خواهم قصه این بچه‌ها را برای‌تان تعریف کنم. می‌خواهم برایتان بگویم تا بیشتر متوجه منظورم از آن مهر اصیل و بی‌چشمداشت شوید؛ تا حواس‌تان باشد که وقتی برای کودک‌تان مادری می‌کنید، وقتی دست نوازش‌تان را روی سر او می‌کشید، وقتی نمی‌گذارید آب در دل فرزندتان تکان بخورد، کودکان و مادرانی اینچنینی نیز در نزدیکی ما وجود دارند! می‌خواهم از تجربه‌های واقعی و نزدیک خودم با این کودکان، احساسات، عواطف و آرزوهایشان برایتان بگویم. قصه‌های ما را دنبال کنید!

فرزانه/ آموزشگر مهارت‌های زندگی‌کودکان

ارسال نظر شما

login captcha

خیلی غمگین شدم

واقعامطب جالب وغم انگیزی بود..ماه رمضون پارسال..یه پسربچه بامیه زولبا میفروخت صداش کردم.یکم خریدم گفتم پسرجون اینارو بابات درست میکنه باخنده گفت نه بابام خونه ی خودشه.گفتم یعنی چی گفت زن گرفته رفته خونه خودش.گفتم پس مامانت درست میکنه.شروع کردتعریف کردن.که مامانم تمیردرست میکنه بخداهرباردستشو میشوره.گفتم باشه دستش دردنکنه.گفت مامانم کلیه ش دردمیکنه منم بهش قول دادم پول عملشو باهم جمع کنیم...هنوزم تومحله گاهی میبینمش یافال یابامیه زولبیا یابادکنک شانسی.میفروشه.سریع میرم ازش میخرم....کاش دستم میرسیدکمکش کنم
اره مامان پسر هر چی مادر بی عاطفه تر بچه بیشتر دوسش داره
مطلب بسیار بسیار غم انگیزی رو مطرح کردید. من تابستون و زمستون وقتی این بچه ها رو میبینم جیگرم آتیش میگره که چطور تو گرما و سرما کا میکنن. بچه هایی که تو این سن باید بازی کنن مدرسه برن و فقط شاد باشن. بی هیچ دغدغه ای ... ای خدااااا کجایی پس ؟؟؟
واقعا متاثر شدم امیدوارم این مسایل را فراموش نکنیم شما هم موفق باشید
منم خیلی دیدم که هر چی مادر بی عاطفه تر باشه بچه بیشتر میخوادش...البته منظورم این دست بچه ها نیست چون واقعا نمی دونیم به مادرانشون در زندگی چی میگذره
2788

پربازدیدترین ها