نینی سایت: کمی نگاهشان با دیگران متفاوت است. به این فکر میکنند چرا باید بچهدار شد وقتی بچههای بیسرپرست زیادی وجود دارند که چشمشان به دستهای گرم پدر و مادرانی، برای آنکه کمی محبت به آنها ببخشند، خیره مانده است. مهتاب از آن دسته آدمهاست. معتقد است گرچه سالهای پیش که آنها میخواستند بچهای داشته باشند، هنوز این امکانات پزشکی برای بچهدار شدن وجود نداشت، اما آنها هم با دو دوتا چهارتایی که کردند، حس کرده بودند به جای تلاشهای بیش از حد و گاه ناامیدکننده بهتر است فرزندی را به حضانت بپذیرند. این شرایطی بود که در خانوادهشان بیسابقه نبود. برادری داشت که سالها برای آنکه بتواند طعم پدر بودن را بچشد، تلاش کرده بود و سختیهایی زیادی کشیده بود. تا بنبستهای پیاپی به این نتیجه رسانده بودش که حضانت بچهای را بپذیرد. راهی که پس از انتخابش نیز چندان راحت نبود.
هدیهای که به سختی به چنگ آمد
اسمش هدیه است. از آن دخترهای شیرین زبان و بانمک که سالها برای به دست آوردنش دویده بودند. امیر برادر مهتاب میگوید: «فکر میکردیم همینکه تصمیم بگیریم بچهای را به فرزندخواندگی قبول کنیم، همه چیز حل خواهد شد. اما این انتخاب هم چندان راحت نبود. تازه از آن زمان بود که وارد پروسه طولانی و خستهکننده پدر و مادرخوانده شدن شدیم.» هرچند الان هدیه برای ما آن سختیها را هموار کرده است و کمتر به آن فکر میکنیم.
اما طبق قانون سازمان بهزیستی، آن دسته از کودکانی به فرزندی سپرده میشوند که تحت سرپرستی سازمان بهزیستی باشند یعنی والدین یا جد پدری آنها، شناخته شده نباشد و از بچههایی نباشند که موقتی در پرورشگاه زندگی میکنند و قرار است به خانوادهشان بازگردانده شوند. این حضانت نیز باید از طریق مراجع قضایی انجام شود. از زندگی مشترک زوجهای متقاضی حداقل 5 سال گذشته باشد و یکی از آنها بیش از ۳۰ سال سن داشته باشد. هر دو این مساله را بخواهند، به دلایل پزشکی بچهدار نشده باشند، سابقه کیفری و سوء پیشینه نداشته باشند. سلامت جسمی و روانی، وضعیت اجتماعی و اقتصادی خوب و نداشتن اعتیاد از شرایط دیگر این لیست بلند بالاست که هیچ یک مشکل و مساله زوجهایی که میخواهند فرزندی را حضانت کنند نیست. مساله از جاهای دیگری آغاز میشود؛ داشتن مایملک و به نام زدن یکسوم اموال به نام فرزندخوانده که ممکن است کار را برای بعضی از متقاضیان سخت کند.
آیا باید بهزیستی را دور زد؟
امیر میگوید: «همسرم عاشق بچه است. اصلا چه کسی است که بچه دوست نداشته باشد. اما اینها همه دست خداست. نمیگویم ما زندگی را از صفر شروع کردیم. اما با حداقلها زندگی را سر و سامان دادیم. برای اینکه بدانید این حضانت چقدر برایمان گران تمام شد همین بس که بگویم پدرم را مجبور کردم ارثش را در زمان حیاتش تقسیم کند و سهم ما را بدهد تا دستمان کمی بازتر باشد و بتوانیم طعم مادر و پدر شدن را بچشیم. احساس کردم پدرم شکست. اما خم به ابرو نیاورد و این کار را کرد. همان وقت فهمیدم پدر و مادر شدن خیلی سخت است. پس از مراحل به نام زدن اموال باید حساب پس اندازی برایش باز میکردیم و برایش بیمه آتیه میگرفتیم. اما باز غائله خاتمه پیدا نکرد. ما که بچه نوزاد میخواستیم باید در صف طویلی منتظر میماندیم تا نوبتمان شود. آن انتظار بیش از همه مراحل دیگر کشنده بود. چون دیگر کاری از تو ساخته نیست. باید فقط منتظر بمانی.» این در حالی است که قضات نیز معتقدند قرار نیست هر کسی که پول دارد کودکی را به فرزندی قبول کند، هدف اصلی فرزندخواندگی تامین منافع مادی و معنوی کودکان بیسرپرست است. البته در دورهای آزمایشی و 6 ماهه، باید حداقل سه بازدید از طرف مددکاران اجتماعی از خانواده فرزندپذیر انجام شود و درصورت تایید وضعیت مراقبت از فرزند و توانایی خانواده و حفظ منافع فرزند، گزارش نهایی تهیه و برای صدور حکم قطعی سرپرستی به دادگاه ذیربط منعکس شود. درباره گرفتن شناسنامه کودک با مشخصات والدین قانونی هم بعد از گذشت دوره شش ماهه آزمایشی و صدور حکم قطعی اقدام میشود.
همینها هم بود که مهتاب را منصرف کرد تا دست به دامن نهادهای دولتی نشود. او که شاهد همه اتفاقهایی بود که برای امیر افتاده،تصمیم گرفت از راه دیگی اقدام کند . در اتفاقی که برای یکی از اقوام همسرش افتاد، مرد خانواده درگذشت و زن هزینه نگهداری از بچهاش را نداشت، مهتاب آن کودک را به فرزندی پذیرفت؛ پسری با نام خانوادگی همسرش و با این شرط که با مادر اصلی در ارتباط باشند.
امیر میگوید: «ثبتنام والدین اصلی در شناسنامه کودک یکی از مشکلات اساسی حضانت است که باید با همکاری چندین سازمان انجام شود.» طبق آمار در سال گذشته تعداد فرزندانی که به خانوادههای متقاضی واگذار شدهاند نسبت به سال پیش از آن، تغییر خاصی نداشته است. ضمن آن که حدود 1000 خانواده فرزندپذیر در نوبت هستند. تعداد کودکان دارای شرایط واگذاری به خانوادههای فرزندپذیر، حداقل یک پنجم خانوادههای متقاضی است و البته همه فرزندان سازمان بهزیستی شرایط فرزندخواندگی را ندارند. این در حالی است که در قوانین جدید کودکان بدسرپرست نیز به این لیست برای فرزندخوانده شدن اضافه شدهاند. این یعنی امکان واگذاری ۵۰ درصد کودکان سازمان بهزیستی مهیاست. رقمی که در گذشته فقط ۱۸ درصد بود.
در حال حاضر حدود ۲۳ هزار کودک بیسرپرست تحت پوشش سازمان بهزیستی هستند و در خانههای کودک و نوجوان زندگی میکنند که ۸۷ درصد این کودکان بد سرپرستند. سالانه حدود یک هزار تا ۱۲۰۰ نفر از کودکان که جد پدری ندارند و هویت خانوادگیشان مشخص نیست به سرپرستی دائم سپرده میشوند.
عاقبت گرگزاده گرگ شود؟
منیر از آن دسته مادرانی است که هیچ چیز از مادر بودن کم نگذاشته است. خودش متخصص کودکان است و همه چیز را درباره آنها به شکل علمی میداند و همه کارهایش در تربیت فرزند کارشناسانه است. اما میگوید: «متاسفانه من که همیشه میگفتم همه چیز به تربیت ربط دارد، حالا پس از گذشت 5 سال که از حضانت دخترم میگذرد کمی عقایدم تغییر کرده است. نمیخواهم به آن شعرِ عاقبت گرگزاده گرگ شود ... اشاره کنم. نه! میخواهم بگویم خیلی چیزها هم ژنتیکی است. با اینکه برایش کم نگذاشتهام و از هیچ چیز در بهتر رشد کردن و تربیتش دریغ نکردهام، اما گاهی از بعضی رفتارهایش شوکهمیشوم.» این حرفهای منیر البته از سوی مربیان دخترش هم مورد تصدیق است. به نظر اکرم که مربی این دختر است، گاهی کودک 5 ساله رفتارهایی از خود بروز میدهد که شرارتهایش در مقابل بچههای دیگر مربیان را نگران میکند: «گاهی خصومتها، دعواها، جدلها و ... این بچه انقدر بددلانه و خصمانه است که نگران میشوند این بچه در چه خانوادهای بزرگ میشود!»
دکتر شیخالاسلامی که از متخصصان کودکان و مشاوران والدین است و در این موسسه کار میکند، به درخواست اکرم در پاسخ به بروز چنین رفتارهایی از یک کودک به ما میگوید: «بعد از اینکه برای بررسی رفتار این کودک از مادرش خواهش کردم به دفتر ما بیاید و از او مرحله به مرحله درباره رفتارهای تربیتیاش پرسیدم متوجه شدم این بچه در شرایط تربیتی ایدهآلی رشد کرده است. این بود که احساس کردم باید به مرحله جنینی رجوع کرد. اینکه وقتی این کودک در شکم مادر بوده، مادر چه شرایطی روحی را گذرانده است. همان وقت بود که فهمیدم این بچه به حضانت پذیرفته شده است.» با اینکه موسسه چندبار اقدام به اخراج این کودک کرده، اما هربار منیر در قبال این تصمیم مقاومت کرده و خواسته با کمک موسسه کودکش در شرایط طبیعی رشد کند. حالا اما تصمیم دارد دختر دیگری را نیز با سن بالاتر از فرزندش به سرپرستی بگیرد تا بچهها با هم رشد کنند. میگوید: «مدتی است هر چند هفته یکبار دختر دیگری را برای فرزندخواندگی به خانه میآوریم تا با دخترمان ارتباط بگیرد و هر دو را به جلسات مشاوره میبرم تا پذیرششان را نسبت به این موقعیت بالا ببرم. شاید همراهی یک خواهر دیگر هم به ما و هم به دختر کوچکم کمک کند. ضمن اینکه من از همین حالا دختر جدید و بزرگترم را هم واقعا عضوی از خانواده خودمان میدانم.»
چقدر انتظار؟
مهتاب همچنان پس از گذشت 9 سالی که از پذیرش فرزندش میگذرد، معتقد است همه چیز به تربیت ربط دارد. او معتقد است اگر پسرش در آن شرایط خانوادگی رشد میکرد شکل دیگری از زندگی را تجربه میکرد. حال آنکه اکنون موقعیتهای بیشتر و بهتری کسب کرده است: «من منکر هوش بیشتر داشتن و زیباتر بودن با علم ژنتیک نیستم. اما رفتارها و نوع زندگی که فرد در آینده انتخاب میکند به تربیتش ربط دارد. ما برایمان مهم نبود فرزند زیباتری داشته باشیم. برایمان مهم بود آینده کسی را در جامعه تغییر دهیم و بهتر کنیم که راهنمایی برای ادامه زندگی یا بهتر زندگی کردن ندارد.»
کافی است سری به شیرخوارگاه آمنه یا صدها خانه کودکی که در این شهر وجود دارد بزنید و از مسیر طولانی که باید بپیمایید نترسید. به این خانهها بروید تا نگاه مضطرب کودکان در قرنطینه و اتاقهای کودک، دیگر یک لحظه آرامتان نگذارد. آنهایی که تازه پا به این خانه سرد گذاشتهاند و از خانواده جدا شدهاند و منتظرند طی چند ماه، همه آزمایشها را بگذرانند. این دوره را بگذرانند که از قرنطینه بیرون بیایند و به دیگرانی در اتاقهای تنهایی و بیپناهی اضافه شوند. به آنهایی که بین شیطنتها و بازیها و بپر بپرهایشان غمی عمیق کنج چشمهایشان برق میزند و به هر آنکه از در میآید طوری نگاه میکنند که انگار منتظر پیامی هستند؛ پیامی مثل اینکه سلام دخترم... سلام پسر گلم... امروز چه کردی؟ کجا بودی؟ نگرانت شدم ... دلم برایت تنگ شده و ... شاید گاهی لازم است به آنها که منتظرمان هستند فکر کنیم و دست به کار شویم. شاید لازم است دیگر منتظر نمانیم و خودمان پایان انتظار خیلیهای دیگر باشیم.
نظرات شما
جدیدترین پرامتیازترین