نینی سایت: من یک زن کارمند هستم؛ البته بگذارید این طوری بگویم که من یک زن باردار کارمند هستم و مجبورم صبح زود سرکار بروم. صبح زودی که باید بخوابم و استراحت کنم و به تغذیه خودم برسم مجبورم بنا به دلایلی سر کار بیایم. خیلی سخت است که باردار باشی، هوا سرد باشد و تو از رختخواب گرم و دلپذیرت دل بکنی و بیایی سر کار.
از مسیر راه و چالهوچولههای خیابان که بگذریم، 9 ساعت نشستن پشت میز و زل زدن به مانیتور کامپیوتر بدترین کابوس من است. خیلی از روزها به خودم قول میدهم که از فردا دیگر سر کار نیایم، در خانه بمانم و از خودم و بچهام مواظبت کنم. با خودم فکر میکنم که اصلا نیازی به بیمه و حقوق کارمندی ندارم. ولی دوباره صبح فردا وقتی هنوز در رختخوابم و چشمهایم را هم باز نکردهام، به خودم میگویم: «پاشو دختر! پاشو برو سر کار! بچه خرج داره، اون که نمیفهمه تو خستهای...» و دوباره روز از نو.
در محیط کار که هستی نمیتوانی با بچهات حرف بزنی و قربان صدقهاش بروی... نمیتوانی هی با شکمت بازی کنی و ذوق کنی از اینکه داری مادر میشوی و تا چندوقت دیگر بچهات را بغل میکنی... البته اینکه به خاطر کار کردن باید در محیط مردانه قرار بگیرم و با وضعیت بارداریام معذب باشم، برایم چندان مشکلی به وجود نیاورده، چون مدام نشستهام و کمتر راه میروم، بیشتر اوقات هم سعی میکنم مانتوهای بلند بپوشم تا شکم بزرگم برای دیگران جلب توجه نکند. هر چند که این نشستنهای مداوم میتواند برای خودم و بچهام بد باشد. باید حداقل به ازای هر 1 ساعت نشستن 10 دقیقه راه بروم، اما من از این فعالیت جا ماندهام. بیشتر مواقع به روزی دو،سه بار تنفس کوتاه در هوای تازه بسنده میکنم و دوباره بر میگردم پشت میزم. خیلی سعی کردم که شرایط کاریام را تغییر بدهم و روزهایی از هفته را سر کار نیایم اما خب کار که «خونه خاله» نیست تا هر وقت خواستم بیایم و هر وقت خواستم بروم! باید تحمل کنم؛ البته من تمام تلاشم را میکنم تا آخر سال را سر کارم بمانم و بعد بقیه زمان بارداریام را در خانه باشم و از لحظات آخر آن حداکثر استفاده را ببرم.
شاید بقیه مادرهای کارمند مثل من باشند و دلشان بخواهد عقربههای ساعت بچرخند و بچرخند تا زمان رفتن به خانه و استراحت کردن برسد تا به خودشان و کارهای خانهشان برسند. واقعا بقیه مادران کارمند با بارداریشان در محیط کار چه میکنند؟
مامانِ بهنیا
به نظر من زندگی کردن تو کلان شهرها زندگی آدما رو به فنا میده
میشه با یه هزینه خیلی کمتر تو یه شهر کوچیکتر با عشق زندگی کرد
میشه نگاهتو نسبت به کارت عوض کنی و تو شهر خودت دنبال کار بگردی
در واقع هر چه که در پی آنی، آنی
سلام خانومای خوشگل باردار که فرشته های زندگیتونو حمل میکنید و از وجودتون بهشون میدید.
من 25 سالمه و کارمندم. تازه ازدواج کردم و خداکمکمون کرد تا بتونیم یه برنامه ریزی برای زندگیمون داشته باشیم.
با همسرم که بیشتر رفیق و همسفرمه تصمیم گرفتیم تا سال 1401 که قسط خونمون تموم میشه و یه خونه مستقل و اتومبیل داریم و یه پس انداز کوچیک برای اومدن فرشته کوچولو دوتایی با هم بریم سر کار و بعدش که دیگه قسطی نداریم و امکانات اولیه برای یه زندگی ساده و عاشقانه جور هست من دیگه سرکار نرم و وقتمو بذارم برای فرشته کوچولو زندگیمون که یا کاوه میشه یا سرمه
زندگی طبق چارچوب خاصی پیش نمیره و تو هر شرایطی باید ازش لذت ببریم
ولی من برای تمام خانوما آرزو میکنم که یکم زندگیاشونو ساده تر کنن و به سنت های اصلاح شده برگردن.
از خدا میخوام زندگی آرومی داشته باشید و به سلامت فرشته هاتونو در آغوش بگیرید