نینی سایت: من مربی یک مهدکودک و موسسه استعدادیابیام. پس از مدتها احساس اینکه مادران چندان از محیطهای اجتماعی کودکانشان خبر ندارند، من را بر آن داشت که از مشاهداتم در مهدکودک از فرزندانتان بنویسم تا بیشتر با روحیه آنها آشنا شوید. به نظر گاهی مشت نمونه خروار است و گاهی مشکلات بچههای دیگران میتواند همان مشکلی باشد که من با فرزندم دارم. در این سالها، با کار در مهدکودک بسیار به بچههایی برخورد کردهام که رفتارهایشان در خانه متفاوت از رفتارهایشان در مهد و محیطهای اجتماعیتر بوده است. این است که با خودم قرار گذاشتم، مادران را در جریان آن رفتارهایی که کمتر با آن در ارتباطند قرار دهم و مشاهدات عینی خودم را درباره فرزندانتان با شما در میان بگذارم.
بچهها منطق دارند. از کودکی اگر با آنها درست صحبت شود و اگر خانواده این منطق را از آنها نگیرند، این منطقی بودن تا بزرگسالیشان باقی خواهد ماند. من که تقریبا به این موضوع پی برده بودم، روزی کنار بچهها نشستم و با آنها درباره رفتارهای بدم صحبت کردم. اینکه من چه رفتارهای بدی دارم که آنها دوست ندارند و چگونه باید آن رفتار را اصلاح کنم؟ یکی از بچهها از عصبانی شدنم به خاطر رفتار بد بچهها، انتقاد کرد و تنبیه را کار بدی دانستند. تنبیهی که من برایشان تعریف کردهام البته محرومیت چند دقیقهای آنها از کلاس یا بازی است. این انتقادها تا زمانی بود که از آنها درباره وضعیت فعلی سوال کردم، اما زمانی که گفتم خودشان را جای من بگذارند جوابهایشان متفاوت بود. یکی میگفت باید کسی را که شلوغ میکند از کلاس بیرون بندازیم. یکی دیگر میگفت که کتکشان بزنیم و ... . به طور کلی بچهها به من حق دادند کمی عصبانی شوم. اما نکته جالب برای من صحبت یکی از بچهها بود که گفت: وقتی از دست ما عصبانی میشوی، خودت را تنبیه کن. نتیجهگیریاش این بود که هر زمان از دستشان عصبانی شدم، چند دقیقه برای تنبیه خودم به بیرون از کلاس بروم. حرف این دانشآموز کوچکم بسیار روی من تاثیر گذاشت و سعی کردم در کلاس بیشتر صبور باشم و ناراحتی خودم را به حداقل برسانم و به یاد حرف برخی بزرگان افتادم که میگفتند از کودکان هم میتوان آموخت.
چقد جالب بود،ممنون