هیچ قانون سخت و سریعی وجود ندارد. هر کودکی متفاوت است و شما باید بهترین راه را برای گفتن به فرزندتان بر اساس آنچه که فکر میکنید چارچوب ذهنی اوست قضاوت کنید. مهمترین چیزی که باید به خاطر بسپارید نیاز آنها به امنیت است (هر دو هنوز والدین آنها هستید و همیشه خواهید بود) و آنها باید این فرصت را داشته باشند که خود و احساسات خود را به هر طریقی که احساس میکنند میتوانند بیان کنند. این ممکن است از عصبانیت شدید تا سکوت کامل بسیار متفاوت باشد. اگر بیش از یک فرزند دارید باید بسنجید که آیا آنها را به صورت جداگانه یا همه با هم یا ترکیبی از اینها میگویید. در زیر چند راهنمایی در مورد چگونگی گفتن طلاق و جدایی به فرزندان آمده است:
به صورت همزمان موضوع را بگویید:
اگر میخواهید این کار را بدون درگیری بیشتر انجام دهید ایده خوبی است که با هم به بچهها بگویید. اگر احساس میکنید میتوانید با هم فکر کنید که احتمالاً چه سوالاتی از فرزندانتان میپرسند و چگونه به آنها پاسخ میدهید. تصمیم بگیرید که به چه سوالاتی ممکن است نتوانید پاسخ دهید و چگونه با آنها برخورد خواهید کرد. سوالاتی مانند کجا زندگی خواهیم کرد؟ مهم این است که از سرزنش اجتناب کنید.
در محیط خانه موضوع را مطرح کنید:
در خانه بودن برای کودکان احساس امنیت بیشتری دارد و اگر ناراحت باشند میتوانند احساسات خود را نشان دهند و به هر دوی شما دسترسی داشته باشند. زمان زیادی بگذارید تا بتوانید با واکنشهای احتمالی فوری کنار بیایید و به یاد داشته باشید که برای واکنشهای بعد همیشه در دسترس باشید.
اجازه دهید احساسات خود را ابراز کنند:
ممکن است کودک با شنیدن این خبر گریه کند، عصبی شود یا هر واکنشی که فکرش را نمیکنید داشته باشد. دعوا یا مذاکره نکنید اما به کودک بگویید که درک میکنید و میدانید که سخت است اما سعی میکنید به او کمک کنید. بگویید که آنچه اتفاق افتاده به خاطر آنها یا کاری که انجام دادهاند نبوده بلکه تصمیمی است که بین دو والدینشان گرفته شده است.
بگویید قرار است کجا زندگی کنند:
اگر یکی از شما میخواهید نقل مکان کنید به آنها نشان دهید که قرار است به کجا بروید واتاق خواب آینده آنها کجا خواهد بود، آشپزخانه و اتاق خواب آینده خود را به آنها نشان دهید. بچهها نگران سلامت والدینی که پیششان نیستند هستند. در ذهنشان میگویند آیا او به اندازه کافی غذا میخورد، کجا میخوابد، آیا آنها خوب هستند؟ با درگیر کردن آنها میتوانند احساس اطمینان کنند و همچنین احساس کنند که مشارکت میکنند و خیال پردازیها به حداقل میرسد. گاهی اوقات این امکانپذیر نیست زیرا والدین در حال دور شدن هستند.
بگویید که موضوع را با کسی درمیان نگذارند:
مراقب باشید که فرزندتان به کسی نگوید و آماده باشید که به او اطمینان دهید که آنچه در خانواده او اتفاق میافتد اغلب در خانوادههای دیگر نیز اتفاق میافتد. از آنها بپرسید که آیا میتوانند به کسی که میشناسند در موقعیتی مشابه فکر کنند و به آنها بگویید که میدانید گاهی صحبت کردن در موردش سخت است. عشق و وفاداری شما باعث میشود که بدانند چقدر دوستشان دارید. گاهی اوقات آنها نیاز دارند که نشان دهند که در چه حدی هستند یا چقدر مضطرب هستند. اگر بتوانید ارتباط خود را در این مدت حفظ کنید به کودکان کمک میکند تا درک کنند که شما به عنوان والدین کنارشان هستید.
به سلامت روان خود توجه کنید:
در حالی که والدین ممکن است نگران تاثیرات طلاق بر فرزندان خود باشند پیش خود میگویند که به اندازه کافی تلاش نکردهاند و یا اینکه فرزندان خود را آزار دادهاند و این موضوع میتواند بر سلامت روان آنها تاثیر بگذارد. والدینی که در حال جدایی هستند نمیتوانند پدر و مادر خوبی برای فرزندان خود شوند. برخی از والدین هم پیش خودشان میگویند که موضوع طلاق عادی است و نباید دچار عذاب وجدان شویم.
منبع:
من و همسرم ۶سال باهم بودیم و یه دختر سه سال و نه ماه داریم الان بخاطر اختلافات چندینه ساله و غیرممکن بودن ادامه ب زندگی طلاق گرفتیم و دخترم تحت حضانت شوهرم قرار دارد ب خواست خودم چون نمیتونستم نگهش دارم بعلاوه وقتی دخترم پیش من بود همسرم با ندادن خرجی و اذیت کردن عذابم میداد تصمیم گرفتم بدمش ب پدرش پدرشم پدر بدی نیست و پیش اون در رفاهه و حالشم خوبه کموبیش تلفنی حرف میزنیم ولی چون شهرمون دوره دیدارمون قطع شده ...اما شوهر سابقم متاسفانه با یسری حرف بسیار من رو دچار عذاب وجدان میکرد و الانم خیلی تحت تاثیر اون حرفام و وقتی خوش هستم فورا نارحتی میام سراغم و میگم من مادر بدیم ...هرچند ک من اون س سالو خودم میرفتم سرکار و بسختی و فروختن تکه تکه طلا بزرگش کردم تک و تنها ..اون میرفت مهمونی و مارو یه هفته دو هفته تنها میزاشت بدون پول و هیچی خلاصه ک خیلی سختی کشیدم کتکم میزد در حد مرگ بدون دلیل همسر من فقط میخواست اذیت و تحت فشار باشم و برم چون منو نمیخواست دوسم نداشت.برای همون اینجوری میکرد ک بهم فشار بیاد منم تحمل نکردم ...اما از ی طرفم منو عذاب روانی میده و میگه تو مادر نیستی و فلان بچرم میارم پیش خودم بدتر اذیت میکنه 😭😭😭😭😭چیکار کنم من چ غلطی بکنم