2777
2789
عنوان

تبادل نظر فرهنگی هنری

| مشاهده متن کامل بحث + 173603 بازدید | 2695 پست

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 


هم جنس گرای ایرانی در آستانه اعدام

دیده بان حقوق بشر امروز از دولت ایران خواست که فورا سه حکم اعدام برنامه ریزی شده برای سه نفری که به انجام عمل همجنس گرایی در زمانی که زیر هجده سال داشتند متهم هستند را متوقف کند.

مهدی پ. از تبریز، محسن ق از شیراز و نعمت صفوی از اردبیل در پرونده های جداگانه ای به انجام اعمال همجنس گرایانه در زمانی که کمتر از هجده سال داشتند متهم شده اند. هنوززمانی برای اعدام این افراد در نظر گرفته نشده است اما وکیلی که دو نفر از این افراد را نمایندگی می کند نگران آن است که هر روزی این احکام اجرا شود.

سارا لی ویتسون مدیر بخش خاورمیانه وشمال آفریقای دیده بان حقوق بشر در این زمینه گفت: "کشتن افراد برای انچه که در کودکی انجام داده اند اشتباه و زننده است و کشتن انها با ادعای اعمال همجنس گرایی به همان اندازه زننده و اشتباه است. حکومت ایران با اجازه دادن به چنین احکام اعدام بی رحمانه ای پایه ای ترین تعهدات حقوق بشری خود را به مسخره گرفته است. "

مهدی پ. و محسن ق. اتهامات یاد شده را انکار کرده اند و هیچ شاهدی علیه آنها شهادت نداده است. صفوی در سن 16 سالگی و در سال 2006 دستگیر و در دادگاهی در شهر اردبیل محاکمه شد، جایی که هم اکنون در آنجا نگهداری می شود.

دادگاه این سه تن را برخلاف قانون مجازات اسلامی که منطبق بر شریعت اسلام است و در آن اثبات چنین عملی را منوط به چهار بار اعتراف متهم و یا شهادت چهار شاهد بالغ می کند به اعدام محکوم کرد. اگر چه این قانون به قاضی اجازه می دهد که براساس علم خودش در زمانی که هیچ مدرکی برای انجام جرم وجود ندارد استفاده کند که خود یک قید بسیارخطرناک و باز به شمار می رود. قاضی براساس چنین دانشی و اگاهی مهدی پ. و محسن ق. را به اعدام محکوم کرد. هیچ اطلاعاتی در خصوص منبع چنین مدرکی برای چنین قضاوتی در دسترس نیست.
سلام.
من این دو روز به شدت کار داشتم و نتونستم بیام تو سایت.الان اومدم و دارم نوشته های آخرتون رو می خونم.

فری جون نوشته های شما طولانیه .سر فرصت حتما میخونمش و صحبتمون رو ادامه میدیم.

کاملیا جون خوشحالم از وجود اشتراکهای نظری زیادمون.

جودی ابوت یه مدتی بود هیچ جا نمی دیدمت.فکر کردم دیگه نمیای سایت.

بچه ها من الان این تاپیکو دیدم و مطمئنا نمی تونم 57 صفحه رو بخونم!اما 2 تا فیلم خیلی خوب می خواستم معرفی کنم .حتما ببینید
1)Rvolutionary road
2) reader
من خودم اولی رو بیشتر دوست دارم اما دومی هم واقعا بی نظیره
می خوام یه چیز بی ربط به حرف های این چند وقت اخیر و البته مربوط به تاپیک بگم

چند وقت پیش تو اخبار شبکه ایران در مورد یه جشن بین اسرائیلی ها صحبت شد "جشن استر" که در مورد زنی به همین نام ویهودی که وارد دربار خشایار شاه میشه و با فریب شاه موجب قتل چند هزار نفر ایرانی و فراهم می کنه
گزارشگر اخبار گفت که یهودی ها سالگرد این اتفاق رو به نام "روز استر" جشن می گیرن
تیکه هایی از یه فیلم هم همزمان نمایش داده میشد

چند وقت پیش یه فیلم به دستم رسید به نام " یک شب با پادشاه " این فیلم دقیقاً مربوط به همون ماجرا بود فقط با یکم تغییر ! استر زن خشایار شاه جلوی قتل 5000 یهودی و میگیره و این باعث جشن یهودی ها میشه نه قتل ایرانی ها

پیشنهاد می کنم این فیلم و ببینید چون جدا از موضوعات سیاسی که بهش مربوط شده ، فیلم قشنگیه
من این نوشته رو خیلی دوست دارم .. مدتی پیش می خواستم اینجا بزارمش اما همش دودل بودم ..........

بزارید به حساب دل نوشته های یک آدم ( زن ) واسه خودش.

حجاب را تبرئه نکنیم

این حجاب لعنتی‌ترین چیز دنیا ست. همه‌ی همه‌ی آن‌چه راجع‌به‌ش گفته‌اند و خوانده‌ایم و می‌دانیم به کنار. حجاب فراموشی می‌آورد، این فراموشی همین‌قدر بولد و پررنگ و درشت است که این‌جا نوشتم. یعنی هزار و یک اثر مخرب اگر داشته باشد -که دارد- این یکی از همه مخرب‌تر است.یک روزی می‌بینی شدی مشتی پارچه، که مادر خوبی ست، که پزشک است که معمار است. خودت اما هیچ‌جا نیستی. کم‌کم فراموش می‌کنی بدن‌ت را. دیگر زانو نداری، پشت کمرت گودی ندارد، ناف نداری، روی شکم‌ت کرک ندارد…می‌فهمی حرف‌م چی‌ست؟

بیا تصور کنیم؛ زنی که معلم مدرسه است، روزی شش ساعت کار می‌کند، فرض کنیم دو تا هم بچه دارد و یک زندگی معمولی. با احتساب ساعات کار مدرسه، رفت و آمد و خرید و این مسائل دست کم هشت تا نه ساعت بیرون است، یعنی تو بگو نه ساعت پیچیده است در مانتو مقنعه‌ی مشکی، (همان “در شان یک فرهنگی” معروف) ساعت‌های خانه هم که می‌رود بابت رسیدگی به امور بچه‌ها و زندگی خلاصه. بعد این روی تکرار است، این برنامه‌ی هر روز و هر ماه و هر سال است. حالا بیا تصور کنیم، یک روز صبحی را که بلند شده از خواب طبق معمول، سر همان ساعت، با چشم‌های خواب‌‌آلود می‌رود تا حمام، آب را باز می‌کند، منتظر گرم شدن‌ش نمی‌ماند، برنامه‌ی هر روزه این است که تا لباس‌ش را بکند آب هم گرم شده، صدای آب می‌آید و او در را آرام -یک‌جور که بچه‌ها بیدار نشوند- می بندد، لباس‌ها را در ‌می‌آورد، دست‌ش را می‌گیرد زیر آب، آب سرد است هنوز، شاید چیزی خراب شده، یا شاید امروز لباس‌ها را زودتر کنده، به هر حال خوابش می‌آید هنوز و می‌رود روی لبه‌ی وان بنشیند، می‌خواهد چشم‌ها را ببندد و چند ثانیه اضافه‌تر خودش را غرق چیزی مثل خواب کند، که اتفاق دیگری می‌افتد. توی همان آینه‌ای که همیشه شبح‌ی را در حال تمیز کردن دستشویی می‌دید اندام برهنه‌ی زنی را می‌بیند. خیره می‌شود به خودش، انگار که غریبه‌ای به غریبه‌ای. بلند می‌شود، نزدیک‌تر می رود دست ‌می‌کشد روی بخار آینه (آب سرد که نمی‌ماند، گرم می‌شود بالاخره). صورت‌ش را تصور کن انگار که گم شده‌ای پیدا کرده، کنجکاوی می‌کند خودش را، نیم‌رخ می‌شود، شکم‌ش دیگر تخت نیست، دست می‌کشد…رد عمل سزارین می‌آید زیر انگشت‌ها، نگاه‌ش غرق اندوه‌ی دور می‌شود، انگار که خاطره‌ای زنده شده باشد بین آن همه بخار و صدای آب، شاید بعد برود روی در توالت فرنگی بایستد، پاها را نگاه کند توی آینه، نمی‌دانم، این شخصیت را من خلق نکرده‌ام که حالا تکلیف‌ش را تعیین کنم که بعد چه می شود و چه می‌کند و این‌ها. این شخصیت وجود دارد، زندگی می‌کند هرروز، همه جا هست. این زنی که یک روز صبح دوباره کشف می‌کند خودش را، که قدر آن همه سال فراموشی دست می‌کشد روی تن‌ش؛ اگر خودمان نیستیم، اگر مادرمان نیست، معلم اول دبستان‌مان که هست.

بعد نمی‌شود هیچ‌رقمه حجاب را تبرئه کرد، مثلن گفت که این از مشغله‌ی زیاد است و چه و چه. اگر آن هم باشد می‌شود عامل دوم، چرا؟ چون همین آدم‌های پرمشغله اگر سر شانه‌های‌شان هر صبح آفتاب می‌دید، اگرروزی چهار بار توی آینه‌ی آسانسور به جای توده‌ی سیاه خودشان را می‌دیدند، اگر بدن‌شان پشت پنج‌ لا پارچه مخفی نمی شد، این همه از خودشان یادشان نمی‌رفت.

چون من زن‌های زیادی را دیده‌ام که جلوی آینه‌های استخر فکری می‌شوند، نمی‌فهمند کی این همه تغییر کردند. اما همین که مانتو را می‌پوشند تمام می‌شود. کشاکش این بدن من نیست تمام می‌شود. خیال‌شان راحت می‌شود. شال و روسری که سر می‌کند دیگر کلن تمام شده حساب ‌کن ماجرا را! در حد همان صورت و چند تار مو کفایت می‌کند. نود درصد وجودشان را کم می‌کنند و باز می‌شوند خودشان.

بعد این خیلی درد دارد برای یک زن. زنی که با بدن‌ش حرف می‌زند، عاشقی می‌کند، نوازش می‌کند، زندگی می‌کند. زنی که هر انحنای تن‌ش داستان می‌گوید (نیست این‌طور؟) درد دارد که پشت پارچه‌ها دفن شود، که همه‌ی این‌ها پاک شود از خاطرش. اصلن ما گم می‌شویم بدون این هویت کالبدی، رشته‌های ظریف رویاهایمان با واقعیت پاره می‌شود. نیست می‌شویم. زن‌های بی‌بدن خسته‌اند، زن‌های بی‌بدن عبوس و پیر‌ند، زن‌های بی‌بدن سینه‌ها‌ی‌شان عاشقانه شیر نمی‌دهد، زن‌های بی‌بدن آغوش‌شان مهربان نیست.

نباشیم این‌طور. زیر پوست تاول تاول این شهرها باید زنده بمانیم. از کوچک‌ترین سوراخ‌ها نفس بکشیم. این همه چیز خوب را نمیرانیم.

با خودم هم هستم در ضمن.

توضیح یک- حالا این که یک زنانی هم هستند در فلان روستای آلمان که از شوهر دائم‌الخمرشان کتک یومیه می‌خورند و آن‌ها هم مبتلا هستند به این فراموشی موضوع بحث ما نیست. این که ما زیر تیغ قانون باشیم تا زیر حماقت خودمان فرقش از زمین است تا آسمان.

توضیح دو- منظور از حجاب همین چیز زورچپانی‌ست که از هفت سالگی (مگر قبلش هم چیزی هست؟!) تجربه می‌کنیم، این‌جا، در مام وطن! و ربطی به نوع فرنگی‌ش ندارد.

توضیح سه- هر کار می‌کنم خشم از کلامم نمی‌رود. ارادی نیست

سلام به دوستای گلم


جودی ابوت فیلمی که گفتی باید جالب باشه ،
این جور قلب موضوعات تاریخی یا از رو بی اطلاعی صورت میگیره یا از رو غرض ،که در هر دو صورتش برا این نوع فقر فرهنگی متاسفم
کاملیا جون افراط و تفریط که اساسا تو هیچ مساله ای خوب نیست.. .. اونچه از نظر این خانوم هم دردناک اومده به نظر من همون طور که خودشون گفتن " حجاب " نیست بلکه " اجبار " در حجاب در کشور ما هست "توضیح دو- منظور از حجاب همین چیز زورچپانی‌ست که از هفت سالگی (مگر قبلش هم چیزی هست؟!) تجربه می‌کنیم، این‌جا، در مام وطن! و ربطی به نوع فرنگی‌ش ندارد." واسه همین بین حجاب فرنگی ( حجاب از روی انتخاب ) و حجاب وطنی ( حجاب اجباری ) از زمین تا آسمون فرق می شه گذاشت....

بهتره بگزریم و بهش به عنوان یه نوشته شخصی نگاه کنیم..

سلام از دنبال کردن بحث جالب شما لذت بردم مامان آریا جون همه مقالات شمارو خوندم و همینطور بقیه دوستان

از همگی ممنون .جودی آبوت من این فیلم رو پارسال دیدم و وقتی اون بخش خبری با تحریف فیلم رو دیدم

خیلی تعجب کردم البته همیشه از رسانه ها به صورت ابزاری برای بد جلوه دادن فکری اندیشه ای و یا.....

استفاده میشه منم به دوستان پیشنهاد میکنم حتما فیلم رو ببینند.
کاشکی همهی مسئله حجاب همان شکل ظاهری و پوشش جسمانی باشه

امان از حجابی که حالا روی فطرت وروح پاک انسانها کشیده شده و باعث شده چقدر آدمها بیرحمانه به لت وپار کردن

هم مشغول باشند.
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز