ببین من پشت کنکورم خو بعد ابرو های خیلی پر پشتی دارم گفتم تا کنکور قبول نشدم بش دست نمیزنم هم ی جورایی تنبیه محسوب میشه هم اینکه کلا دلو دماغشو ندارم
چن روز پیش ک رفته بودیم با خالمینا دماوند ی بحثی پیش اومد ک ب ابرو های من کشید بابام یهو برگشت گفت نمیدونم تقصیر مادرته تورو راهنمایی نمیکنه و اینا
بعد برگشته میگه من از تو چیزی ندیدم ک نشون بده با عرضه ای بچه های مردم ی جورین فک میکنی طرف ۳۰ سالشه نه ۱۵ سال
دوست پسر دارنو خلاصه گف گف گف خاله های احمق منم گفتن اخییی چ بابای روشن فکری چ خوب فلان ( کلا کیف میکنه بقیه بهش بگن خوب اما از درون با ماچ کار کرده ... اونو دیگ ولنش ی شاهنامه میشه)
حالا حالا داستان دقیقا همینجاست بابای من از صد تا عقب مونده هم عقب مونده تره اینا رو با شناخت و دلیل میگم از خودم در نمیارم ولی بگم خیلی طولانی میشه
حالا چرا این حرفو زد
بچه های خواهر برادرش ب من اصلا مربوط نیست ولی ی وضع داغونی دارن ک همه تو فامیل پشت سرشون حرف میزنن همه ماشالا دو سه بخته چن باری که با مامانم دعواش شد مامانم برا چزوندنش تو بحث اونارو ب رخ بابام کشید حالا بابام این حرفارو میزنه ک منم مث اونا شم مامانم دهنش بسته شه ینی رسما برا بچه های برادرش منو داره له میکنه ک قبح کار اونا بریزه همیشه همين بود حتی مامان بزرگم (مامان مامانم)متوجه شد گفت احتمالا مادرش(مادر بابام) پرش کرده
من ک کلا کار با بابام ندارم ی شب برگشت ب مامانم گفت اگ دختر داداش من بعد سه ماه طلاق گرفته دختر تو ک فردای عروسی پس میشونن همون شب بابام برای من مرد همه کتکایی ک از بچگی زد بخاطر رفیقاش خانوادش همه روزایی ک پول داشت ولی ب ما نمیداد و رسما عین گداها سر میکردیم جاهایی ک با ما نمیومد و عین یتیما سروار دیگران بودیم ب کنار این ی حرفش ب کنار نمیدونم چرا ولی ی چیزیو تو وجود من کشت و برای همیشه تموم شد برام
اما خاله و مامانم گیر دادن ارایشگا ببرنم ابرو اینارو بر دارم اما دلو دماغش نی از طرفی کلا از تغییر و تحول میترسم چرا نمیدونم