زمانه ما شلوارا ازین کش های راه راه بودورنگی اگه خیلیایادشون باشه اونارومیدوختن به شلوار ازهمونا که باهاشم کش بازی میکردیم خب... سه تاخاطره دارم ازشلوار
یکیش مربوط میشه به دوم دبستان.. برای روزبهداشت گفته بودن نقاشی بکشیدبه بهترین نقاشی وسایل بهداشتی مثل خمیردندون ومسواک صابون ازونایی که توقوطی پلاستیکی بودوحوله میدادن منم نقاشیم خوب بودوبرنده شدم همونروزصبحش به مامانم گفته بودم نمیدونم چراشلوارم برام گشادشده مامانمم نگاه کرددیدکشش دررفته منم دیرم شده بودمامانم یه سنجاق زدبه کمره شلوارم گفت امروزو برووقتی برگشتی میدوزمش، رفتم مدرسه روزبهداشت بودجشن گرفتن ومنوصداکردن که برم بالای سکوکه جایزموبدن همه ی ناظماومدیرومعاون ومعلماومربی بهداشت وتمام بچه هاومستخدمای مدرسه که مردبودن همه بودن تادوپله رفتم بالاکه برم روی سکویهوشلوارم افتادزمین کل مدرسه رفت روهواازخنده منم شلوارموبادوتادستم گرفتم دوییدم توراهروی مدرسه..
خاطره ی بعدیم مربوط به کش بازیه من چون خیلی کش بازی میکردم خشتکای شلوارام مدام پاره میشه یه روزکه مامانم نبودخشتکم روبدوزه خودم برای اولین بارسوزن نخ گرفتم دستم شروع کردم به دوختنه خشتکم بانخه لحاف دوزی خلاصه هرجوری بوددوختم ونخه اضافشوازوسط گرده زدم وقتی رفتم بازی کنم دیدم کشه بازیمون روخیلی گره زدن چون کشش بدبوده هی پاره میشده دوستام هی کشاروبهم وصل میکردن وگره میزدن وقتی نوبتم شد10تابایدمیپریدم هنوزچندتانرفته بودم یهواومدم بپرم بالابپرم روکشه بغلی دیدم مثل یویو میرم بالامیام پایین همونجا... نگونخه خشتکم به گره ی کش گیرکرده هرچی میپرم نمیشه دوستام انقدرکشوکشیدن که ازخشتکم جداشد😀
یه دوست داشتم شوخی های بدمیکردیه روزاومدخونمون پسرعموهامم بودن رفتیم بالاپشت بوم پسرعموم گفت هرچی جرات کنه ازنردبون بره بالابره بالای دیواربراش فلافل میخرم اونموقعم تازه فلافل اومده بودمن خیلی دوس داشتم بخورم، بخاطرهمین رفتم بالا یهوتونرده ی آخردوستم پریدشلوارموکشیدپایین، من هم هول بودم نیفتم هم ازخنده های پسرعموهام وازخجالت عصبی شده بودم بابدبختی پریدم پایینوشلوارموکشیدم بالا