یه بار دبیرستان رفتیم اردو ، مدیرمون خییییییلی زن چاقی بود و سینه هاش اندازه ما بود . باسن بزرگیم داشت.
اونجایی که رفته بودیم مسئولش یه مرد ۶۵ ساله بود ، آغا این از اول تا آخرش کنار مدیر ما نشسته بود و زل زده بود به سینه های مدیر، کلا انگار با سینه هاش حرف میزد ن خودش. مدیرم اومد جلوش دراز کشید . یعنی اکیپ ما فقط نشسته بودیم اینا رو زیر نظر گرفته بودیم . پیرمرده از دورم یواشکی باسن مدیرمونو دید میزد🤣🤣🤣