آخه کجای اورژانس اجتماعی خوبه
سال پیش دوستم بهم زنگ زد و گفت من با ۱۲۳ هماهنگ کردم که عصر وقتی بابام اومد خونه اونام بیان خونمون ولی من جلوی بابام نمیتونم بهشون زنگ بزنم ، هروقت بهت پیام دادم تو بهشون زنگ بزن و اسم و آدرس من رو بهشون بده .
مشکل دوستمم این بود که دانشگاهش یه شهر دیگه بود و باباش و داداشش نمیذاشتن بره ، کلی کتک خورده بود و تهدیدش کرده بودن و نمیذاشتن از خونه بره بیرون که حداقل یه جایی ازشون شکایت کنه
منم عصر که باباش اومد خونه زنگ زدم ۱۲۳ ، گفتن چون بالای ۱۸ سالشه ما نمیتونیم کاری براش بکنیم ، گفتم یعنی اینکه کتک میخوره مهم نیس ؟ گفتن ما برای بالای ۱۸ ساله ها فقط موردای سالمند آزاری یا خودکشی رو میریم خونه شون .
به دوستم گفتم حالا چیکار کنم ؟ گفت با یه شماره دیگه بزنگ بگو خودکشی کرده ، منم زنگ زدم و یکی از کارمندای زن اورژانس رفت خونه دوستم و یکم با باباش حرف زد و پدرش راضی نشد ، آخرشم به بهونه چکاپ معده دوستم که ببینن اگه وضع وخیمه شست و شوی معده بدن دوستم رو از خونه بردن و در کمال تعجب بدون اینکه اصلا چکاپ کنن که ببینن دوستم دروغ گفته یا راست گفته که قرص خورده ، توی بیمارستان اعصاب و روان بستریش کردن و براش پرونده درست کردن . بماند که قرار بود ۲۲ روز به زور اونجا نگهش دارن و دوستم با التماس به دکترش که من چند روز دیگه انتخاب واحدمه و باید برم روز پنجم مرخص شد .
تازه میگفت که اونجا کلی بچه ۱۴ ، ۱۵ ساله بوده که بخاطر دعوا با پدر مادرشون که سخت گیرن و فلان زنگ زدن ۱۲۳ و اونام فرستادنشون بیمارستان اعصاب و روان و اونجا بستری شدن 🫤
دوستم بالاخره تونست بره دانشگاه و درسش رو بخونه ولی از اون روز همش داره غصه میخوره که چرا الکی بیمارستان اعصاب و روان بستریش کردن ، از یه طرف خانوادش بهش میخندن که حتما روانی بودی که بستریت کردن و از یه طرفم همش میگه که نکنه بهم گواهینامه رانندگی ندن یا موقع استخدام پرونده اعصاب و روانم برام مشکل ایجاد کنه .
از اون موضوع یک سال گذشته ولی هنوز عذاب وجدان اینکه چرا من به حرف دوستم گوش کردم و زنگ زدم ۱۲۳ ولم نمیکنه . لعنت بهشون.