2777
2789
عنوان

چطوری به همسری گفتین که باردار هستین؟

| مشاهده متن کامل بحث + 82956 بازدید | 611 پست
شوهرم اول فکر کرد با خودکار قرمز خط کشیدم از بس سر کارش میذاشتم

دعا کنید متن زود تر بشم

عشق من با همه اذیتا و کم خوابی ها و دعوا هامون 😂😂خوشالم که مامانتم😘تو نباشی یچی کمه تو زندگیم دوست داریم دخترم😍تیکر تولد دخترمه و خودم😁😁😁من 24 امم دخترم25 ام🤗

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 


2805
من دفعه اول که باردار شدم تو نمازخونه دانشگاه دراز کشیده بودم یکی از همکلاسام گفت تو حامله ای از قیا ...

عزیزم نگران نباش فایل ماهم اینطوری بود ولی بعد بدنش رو تقویت کرد الان سه تا بچه پشت سرم ماشالله اورده ناامید نباشین امیدتون بهدا باشه گلم 

من چند روز بود لکه بینی داشتم ولی پریود نمیشدم

بی بی چک گذاشتم منفی بود خلاصه یکی دو روز گذشت و دیدم از پریود خبری نیست با همسرم برای خرید بیرون رفته بودیم که گفتم بزار یه مارک دیگه بی بی چک بخرم شاید اون مشکل داشته خلاصه اومدم خونه و وقتی دو تا خط رو دیدم انقدر جیغ زدم که شوهرم هاج و واج مونده بود بعدش کلی ذوق کردیم و خنده هامون بند نمیومد❤️

خدا نگاهمون ميكنه،مطمئنم♥️
سلام به همه مامانا و منتظرا. کلی با خاطراتتان اشک ریختم نمیدونم قبلا خاطرمو گفتم یا نه. اول داستان ب ...

خدای من. یادش بخیر. این پیام و چند تای بعدیش رو دوباره الان خوندم و اشکم دراومد.

الانم خاطره نی نی جدید. حدود دوسال و نیم پیش اقدام برای بچه دوم رو شروع کردیم. دوست داشتم فاصله سنی بچه هام کم باشه. اما متاسفانه بازم نشد. رفتم دکتر و خیلی امید داد. البته صبرش زیاد بود. حدود یه سال غیرمتوالی باهاش بودم. بعد حدود یه سال پیش رفتم یه دکتر فوق تخصص که تعریفش رو شنیده بودم. تکرار خاطرات ناباروری و بی بی چک منفی داشت روانیم میکرد. بعد چند ماه عمل کردم و دکتر گفت وضعت به طور کلی خوبه. لکه بینی که بعد زایمانم داشتم هم خوب شد. بعد دو ماه پیشنهاد میکرو یا آی وی اف داد. انجام دادم. نسخه آز برا عید غدیر بود. جالب بود که تاریخ شمسی عقد و قمری عروسیم هم همون زمان بود. مطمین بودم حکمتی داره. شب عید غدیر بی بی گذاشتم و منفی شد. یه کم ناامید شدم. روز عید هم جواب آزمایشم منفی شد. حال خیییلی بدی داشتیم. دخترم که خیلی ذوق داشت و دلم براش خیلی سوخت. میگفتم خدایا به خاطر دل دخترم کاش مثبت میکردی. اون روزا بیشتر عاشق دخترم شدم و قدرش رو دونستم. دو ماه بعدش میکرو مجدد. جنینم هم تموم شد. یه کم بیشتر رعایت کردم. متاسفانه بازم منفی شد. دکتر گفت دو ماه استراحت کن. آزمایش ژنتیک هم برا من و شوهرم داد. گفت شرایطت برای بارداری خوبه. باید ببینیم چرا نشده. واقعا خسته بودم و نیاز به استراحت داشتم. تصمیم گرفتم به دخترم که خدا رو شکر داشتمش بچسبم. همیشه هم دعا میکنم خدا نعمت بچه سالم و صالح رو به همه بده. دو ماه شد اما واقعا هنوز حال رفتن به دکتر نداشتم. دیگه از بهمن گفتم برا بعد عید برم دکتر. چون اسفند دکترا تق و لق میان. میلاد حضرت زهرا علیها السلام دلم یه جوری شد. اما بازم اهمیت ندادم. چون نمیخواستم ناامیدی عید غدیر و بقیه مناسبتها برام تکرار بشه. طبق عادت حوالی زمان پریود بی بی چک گرفتم. روز موعد استفاده کردم. خط c کمرنگ بود. غیر اون یه سایه هم بود که به سختی میشد دید. حتی نمیشد بگی هاله. دو روز بعد دوباره بی بی چک گرفتم. این بار بعد چند دقیقه هاله افتاد. باورم نمیشد. وقت نمیشد برم آزمایش. به بهانه برگه فاکتور که مشکل داشت رفتم مطب و گفتم بی بیم مثبت شده. دکتر سونوگرافی کرد و گفت یه چیزی میبینم و شرایطت شبیه بارداریه.  اما قطعی معلوم نیست. گفت یه هفته دیگه بیا. بعدا فهمیدم بتام کم بوده. عهد همون روز هی شوهرم به بهانه های مختلف میگفت بچه رو بغل کن. مجبور بودم زودتر بهش بگم. آخر میخوانم جواب آزمایش رو بگیرم و ذوق زدش کنم. بی بی چک رو گذاشتم تو جعبه ساعت و آماده کردم. دخترم کلی ذوق داشت. البته نمیدونست چیه؟ شوهرم داشت چرت میزد که بیدارش کردیم و فیلم هم میگرفتم. گفتم یه خرج جدید تراشیدم که اگه خوب پیش بره خوبه. دخترم جعبه رو بهش داد. اونم با حالت خواب دید و ذوق کرد و ....

البته دلم میخواهد جواب آزمایش رو بذارم تو پاکت و بگم خرج جدید تراشیدم. اما نشد.

امیدوارم قسمت همه بشه

خدایا شکرت.....!!!!!!!! عید غدیر عیدیمو گرفتم. به امید شاد شدن دل همه... "فاطمه نازم 23 خرداد 94 اومد تو بغلم. ممنون میشم برا سلامتیش صلوات بفرستین"

من برعکس همتون بوده اوضاعم. تا چند روز ازش مخفی کردم. بعدم که فهمید تا شب باهام حرف نمیزد و تو شوک بود و دپرس و یه گوشه نشسته بود زل زده بود به دیوار. بعدم تا دوماه اول گفت باید سقطش کنی. دو ماه اول فقط با گریه و استرس....

بعدم که راضی شد خیلی فرقی نکرد. کلا محل نمیده بهم.

بچه دوم رو نمیخواست اصلا .

اگرچه سر بچه اولمم ذوق نکرد. تا چند روز خودشو یه جوری گرفته بود که یعنی نگرانه. بعدم خیلی عادی.

از ذوق کردنای همسراتون می نویسین برام مثه یه رویاست....

آرزو به دلم موند حامله بشم یکی با خوشحالی بغلم کنه و ذوق کنه.....

سلام. دوستان مي خواستم براي خواهرم بالش بارداري بگيرم. به نظرتون کداميک از موردهايي که انتخاب کردم بهتره.ممنون از راهنماييتون:

https://affstat.adro.co/click/ff15a2cc-d590-4ed7-810c-3a63edc536b5

https://affstat.adro.co/click/ef9ad9ea-4818-49b8-ade2-64a25b11c029

2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز