حدود 5 روزی از تاریخ پری گذشته بود و مامانم اصرار داشت بی بی چک بگیرم, ولی چون سابقه ی تاخیر تا 12 روز هم داشتم میگفتم خبری نیست. (تقریبا9 ماه بود ک اقدام کرده بودیم.) تااینکه با ناامیدی ب شوشو گفتم شب ک داری از سرکار میای ی بی بی چک بگیر. وقتی اومد خونه ی نگاه بهم انداخت و گفت میدونم ک نی نی داری ... خندیدم گفتم نه بابااااااا
خلاصه صبح فردا باهم بیدار شدیم. من میخواستم آماده شم برم دانشگاه و شوشو هم ک میخواست بره سرکار. گفت قبل ازینکه من برم بی بی چک رو استفاده کن, گفتم نه تو برو هرچی بود بهت خبر میدم. بلافاصله بعد از رفتنش رفتم دسشویی و با دیدن دوتا خط پررنگ روی بی بی چک چنان جیغی زدم ک گفتم الان همه ی همسایه ها میان دم در :))
خلاصه بعد از کلی گریه ب شوشو پیام دادم گفتم بالاخره داریم مامان بابا میشیم, فوری زنگ زد و وقتی دید من دارم از گریه خفه میشم گفت دارم برمیگردم خونه...
جونم براتون بگه ک اومد و کلی بغل و گریه و خنده و این داستانا...
ان شاءالله این لحظات شیرین برای همه ی منتظرا اتفاق بیفته ب زووووودی