وای خدایا شکرت منم مامان شدم و به آرزوم رسیدن که یه روز بیام توو این تاپیک خاطره ی اولین روز بارداریمو بگم.اگر چهار پست بالاتر رو نگاه کنین میبینین که نوشتم خدا میشه منم یه روز بیام اینجا؟؟؟؟
منم اینماه به لطف خدا باردار شدم. ایشالا همه ی منتظرا مامان بشن به زودی من اینماه فهمیده بودم هم خودم و هم شوهرم مشکل داریم و با اینکه دارو استفاده میکردیم زیاد امید نداشتم . پریودیام منظم بود همیشه ولی اینماه تا دیدم یک روز تاخیر دارم شک کردم ولی باور نمیکردم و همش منتظر پری بودم. همش میرفتم خودمو چک میکردم ببینم پری اومده با نه. خلاصه عصر همون روز به شوهرم گفتم پاشو بریم آزمایش ، حداقل اینجوری میدونم باردار نیستم و با خیال راحت منتظر پری باشم و الکی به خودم امید ندم. از بس بی بی منفی دیده بودم حتی بی بی هم نزاشتم.بعدشم رفتیم خونه مادر شوهرم عصرونه بخوریم تا جواب اماده شه. هیشکی نمیدونست. بعد که رفتیم واسه جواب من توو ماشین نشسته بودم که شوهرم جواب رو بیاره و اینقدر چشمم به در آزمایشگاه بود پلک نمیزدم تا شوهرم بیاد
وقتی اومدش صورتشو غمگین بود و گفت نوچ. جواب رو باز کردم تا دیدم بلههههه منم مامان شدمممم. و همون لحظه کلی خدا رو شکر کردم و واسه همه منتظرا دعا کردم. هنوزم باورم نمیشههههه