اقدام به بارداری

خیلی سخته عزیزم میدونم چی میگی 😔 تک تک این روزای تلخ رو منم گذروندمو درک میکنم، تمام خاطرات بد بیمارستانم اومد جلو چشمام.. فقط میتونم بگم امید به خدا.. خودش کمکمون باشه.. ما که نفهمیدیم چی شد لابد خیریتی توش بود 💔

بستگی داره شناسنامه داشته باشه یا نه... اگه داشته باشه مثل باقی آدما روند اداریش طی میشه؛ سردخونه، و بهشت زهرا و کفن و دفن! بهشونم شماره و ردیف و قطعه داده میشه، سنگ با نام و نام خانوادگی میگیرن! اما اگه نداشته باشه.. مثل نی‌نی من.. تو بیمارستان هزینه پرداخت میکنیم، از طرف بهشت‌زهرا آمبولانس میاد میبرن خودشون دفن میکنن، راستش نمیدونمم کجا و چه جوری، شنیدم یه قطعه هست به نام فرشتگان انگار اونجا دفن میکنن، اما پیگیر نشدم دیگه چطوریه! تک تک شماره دارن یا چون بدون نامن همینطور کنار هم دفن میشن؟! اینو دیگه بی اطلاعم 

میدونم عزیزم واقعااا درست میگی.. همینه دقیقا.. برای یه مادر که درد و ‌رنج بچه‌شو ببینه و کاری از دستش برنیاد فقط عذاب میشه! تنها چیزی که منو‌ رو پا نگه داشت همین بود، که اگه میموند با کلی مشکلات و بیماری بود چی؟! اما چه میشه کرداین منطقیه قضیه‌ست یه سمت دیگه احساساته آدمه.. گاهی انقدر درمونده میشه که میگه فقط بمونه! بچه‌مه نمیخوام از دستش بدم و تمام تلاشش رو زنده نگهش داره، اما راست میگی موندنشون هم برای خودشون سخته هم برای اطرافیان.. 💔

خدا به دل مهربون تو هم‌ نگاه کنه، زندگیت همونجور که میخوای پیش بره و دیگه جز خوشی و شادی و خنده رو لب براتون چیزی نباشه، الهی آمین 🤲✨

من که انقد زود خودمو جمع و جور کردم.. اول گفتم همسرم به اندازه کافی بی‌تابه منو میبینه بدتر میشه، بعد دیدم پدر و مادرم دارن غصه‌مو میخورن نوه کم نبود حال بد منم ببینن بیشتر ناراحت میشن، گفتم خوبم، دیگه چاره‌ای نیست پیش اومده.. اما تو تنهایی خودم نابود شدم! هنوزم سعی میکنم کسی نفهمه اما همش بغض دارم، بعضیاش از دستم در میره جلو همسرم میترکه ولی بیشتر سعی میکنم تو خلوت خودم گریه‌هامو کنم تا سبک‌تر شم.. چون دوس دارم عزیزانم ناراحت شن! بقیه هم که درکی ندارن؛ تو اون وضعیت و حال بدم! هفته بعد عملم، خانواده همسرم زنگ میزدن دعوت که ناهار شام بیابید اینجا همه دور هم جمعا 🙄 انقد درک و شعور نداشتن.. من دوتا عمل کردم، دو سری بخیه رو بخیه.. ازینور خونریزی.. ازونور دارم انتی بیوتیک قوی استفاده میکنم رو پا نمیتونستم وایسم، ازونور بخیه‌هام هنوز بسته نشده بود ترشح داشت، حال جسمی به کنار حال روحیم داغوووون من الان بیام چیه شما رو تماشا کنم، خوشی و دور هم جمع شدناتونو؟! تازه ناراحتم میشدن نمیرفتیم بعد چند وقت که رفتم.. مامانش میگفت بخیه‌ست دیگه میومدی، آقا فلانی هم عمل کرده بود هفته پیش دیروز خونمون بود 😐 یعنی عمل مثلا کیسه صفرایی چیزی رو با این پروسه زجرآور من یکی مقایسه میکرد! دیگه آدم بهتره خوددار باشه واسه اینجوریا.. خودشون درد نشن نمیخوام درمون باشن 💔

مرسی عزیزممم.. ❤️ امید به خدا، خودش کمکمون باشه ✨