سلام خواهرا شوهرم چهار روز پیش اومد و خلاصه نرفتم دنبالش و چون ایمیل زده بودم نخونده و بود و زنگ نزده بود بعدم الان مثلا باردارم خواستم ناز کنم و مثلا یذره دلبری کنم خلاصه چون به هیچکس نگفتم باردارم شوهرمم طبق معمول اول رفته بود خونه مادرش که عمم باشه شب اومد خونه منم حسابی اب و جارو و..... براش شام مفصل درست کرده بودم و میز چیدم و.... بچه ها نمیدونم شاید این حسه منه اونشب با اینکه از هیچی خبر نداشت خودش اومد بهم گفت حالت خوبه؟ یه حالتی که انگار نگرانم باشه البته یذره صورتمو و دستام ورم داشت ولی ارایش کم داشتم فک کردم نمیفهمه خلاصه منم باهاش حال و احوال و ولی ذوق زده نشدم یذره سرسنگین بودم رفت حموم واسش حوله تمیز بردم و لباس و شام کشیدم اومد نشست برامم اینبار چیزی نگرفته بود 😭😂 خلاصه معلوم بود شام نخورده و گرسنه است داشت غذا میخورد و هی به من نگا میکرد هی من نگاش میکردم گفت تو یه چیزیت هست نمیگی بلند شو بریم دکتر از اول زندگیمون هم اینجوری بود کلا من یه سرما میخوردم فورا دکتر و..... گفتم نه عزیزم یذره خسته ام بعد زیر لب زمزمه کرد که چه ادا ها در میاره منم بر نگشتم رو بهش سر یخچال بودم گفتم اینا ادا نیست آقا داری بابا میشی 😥😥😥 پرید تو گلوش انقد زدم به پشتش و عصبانی شد گف تو معلومه هنوز به خر خودت سواری حتما باید جور دیگه ای بگم و.... فک کرد میخوام مثلا بگم بیا اقدام😂😂😂بلند شد که بیاد سمتم بزنه دستمو به جای اینکه رو صورتم بگیرم رو شکمم گرفتم نزد تو صورتم و خلاصه فهمید قضیه جدیه 😂😂کلا دل زدن نداره میشناسمش 😂😂ولی خدایی مادر نمونه شدم ازمایشو که دید رفت تو اتاق درو بست یذره گریه کرد صداشو شنیدم بعدم اومد بیرون گفت بیا تو اتاق کلییییییییییییییییییییی که هنوز هیچی نشده هی گف سالمه؟ چند وقته؟؟ هنوز هیچی نشده میگه پسره یا دختر ولیی بچه ها این شوق و ذوقی که اونشب وقتی از بچه میپرسید تو چشماش بود تو کل این چندسالی که با هم زندگی کردیم حتی یه بارم ندیده بودم حتی یه بار حساب کنین لبخند خوشحالی داشت اشکاشم میومد خیلیییییییییییییییییی خیللییییییی خوشحال بود خلاصه دیگه منشوریش نمیکنم کلی که با بچه ور رفت و هی میگف کجایه؟؟ 😂😂😂😂هی گفتم بابا هنوز که 😂😂😂انقد اون تایم مهربونی کرد و..... انگار اصلا اون ادم قبل نبود گفتم میخوای دوباره بری؟ گفت الان دیگه نه گفتم منو بخشیدی گف دیگه بهش فک نکن سعی کن مامان درجه یکی باشی 😂😂😂😭😭😭😭😭خیلی خوشحال شدم آقا از فردا صبحش ساعت شیش صبح بلند شده نماز که خونده دیگه میبینم نشسته داره چیزی مینویسه با خودم میگم حتما مثل همیشه حساب کتابه 😂😂رفتم میبینم نوشته تردمیل کمد تخت کاغذ دیواری بچگانه و جغجغه 😂😂😂😂خلاصه از شنبه صبح اقا کارو زندگیشو گذاشته کنار دیگه شده خانوم خونه یکسره نمیدونم از کجا خونده یا دیده یکسرررررره یاد گرفته آب پرتقال بگیره بده من اصلا یه وضعی شده 😂😂😂 منو که میبره پیاده روی و خلاصه خیلییی مهربون شده حتی از اوایل ازدواجمون دیگه منو برده کلی که اسباب بازی و لباس و سیسمونی و انقدم وسواسسسس داره واسه یه سرویس سیسمونی هیفده تا مغازه رفتیم که از امروز صبح که رفتیم بیرون تا ظهر فقط از اینور شهر به اونور زنگ زده همه ی همکاراشو که به بهانه ادرس لوازم کودک خبر کرده خجالتم نمیکشه 😂😂😂بهش میگم زشته نکن...... خیلی بچه ها خوشحالم ولی یه چیزی خیلی نگرانم کرده گفت خیلی مواظبش باش که اگه طوری بشه یا سالم نباشه از چش تو میبینم حالا غربالگری زوده چون فامیل هستیم برا بیماری های ژنتیکی خیلی نگرااااانم چون خودمم تو آزمایشگاه مواردددد خیلی زیادی دیدم که عمدتا فامیلی بودن انقد میترسم 😂😂😂😂 خلاصه به مدیر شرکتی تو ایران مدیر مالیشه زنگ زده پنج ماه مرخصی زایمان گرفته که مثلا کنار من باشه خیلی جوگیر شده حساب کنین دیگه شبا یکسره تو کانال دکترای زنان و مامایی مطلب میخونه، 😂😂😂😂ولی میره تو پذیراییی که من نبینم سرچاشو نگاه کردم یه دوستی دارم مامایه انقد از اون سوال پرسیده که خدا میدونه حتی. پرسیده اگه خانومم گردگیری کنه واسه بچه بده؟؟؟؟ امشب دوستم زنگ زده انقد خندیدیم با هم
باز از اونطرفم من نازکردنام معرکه است اخ سرم گیج میره اخ سردردم اخ پاهام گزگز میکنه 😂😂😂😂
بیاین تو این شادی سهیم باشین به نظرتون سالم به دنیا میاد؟؟؟
