راستش من دارم جدا ميشم اخر كاراي دادگاهمه فقط يه چيز قلبمو بد شكست كه
به يكي از اشناهامون دو سه روز پيش گفته كه من ازدواج سنتي و به سبك هزار سال پيش بوده هيچ عشق عاشقي نبوده
(ما اشنا خانوادگي بوديم چندين سال كلي سفر و مهموني باهم بوديم بعد كه اومدن خواستگاري و تموم شد ٢ماه نامزد بوديم و هر روز بيرون و اينا حتي اون زمان من بهش گفتم اگه ١درصد به من حسي نداشتي و امدي جلو تمومش كنيم اما اون همش ميگفت من اگه با تو ازدواج نميكردم كلا ديگه با كسي ازدواج نميكردم
و ….)
خلاصه چون بين من و خانوادش مشكل پيش اومد مامانش بهم گفت اگه ما بديم پسرمم بده و ما باعث ازدواجتون شدبم حالا كه ما بده شديم زندگيت تداومي نداره
شوهرمم گفت ما به واسطه ازدواج كرديم حالا كه بابا مامانم بد شدن منم بدم و نميخوام اين زندگي و تموم 😊