عزیزم سخته ولی چاره چیه بالاخره باید یه کاری بکنی دختر من میره مهد دفتر شطرنجیشو میخواد پر کنه خون منو تو شیشه میکنه همش میگم وای خدا مدرسه بره قراره چی بشه ولی خوب کژدار و مریز باهاش راه میام دیگه حالا یا با زبون خوش یا اینکه اگه گوش نده نیم ساعت از تی وی محرومش کنم یا اسباب بازی مورد علاقه شو بگیرم ازش بعضی وقتها هم دلم میخواد خودم رو دقیقا به هفت تیکه تقسیم کنم از دستش
کام همگان باد روا کام شما نه...ایام همه خرم و ایام شما نه...