پس برو سرکار.. خیلی از مادرهاهستن بچه شیرخوار رو میزارن مهد یا پیش کس دیگه ای ک برن سرکار... درست چیزی از بچه مهم ترنیس . ولی بزرگتر ک بشه همون بچه میزنه تو سرت ک چرا بیشتر کارنکردین چرا برام اسایش فراهم نکردین. هم شما هم همسرتون هم بچه باید چندسالی این سختی ها رو تحمل کنین...
تو دوران قدیم یه بنا بود که یه کارگر زبر و زرنگ داشت کارگرش حسابی کار می کرد و پول درمیاورد و خودش دیگه داشت بنا میشد از صبح تا شبم که میومد کار آواز می خوند و می گفت و می خندید یه روز بنا بهش گفت تو چه دل خوشی داری چه قدر زرنگی کارگر گفت اوسا بازو هامو ببین عضله هامو ببین من بدنم خیلی قویه بنا گفت نه ربطی نداره زنت خوبه که تو سر حالی کارگر انکار کرد بنا هم گفت بهت سابت می کنم بنا نامرد رفت سراغ زن کارگر زیر پاش نشست و از راه به درش کرد گفت بهش تو اینقدر زیبا اینقدر خانوم حیف تو نیست و این کارگر زنه پاهاش لغزید یک ماهی گذشت کارگر دیگه جون نداشت حوصله نداشت نمی تونست کار کنه بنا بهش گفت چی شد پس تو که قوی بودی کارگرم گفت اوسا حق با شما بود من اگه جون کار کردن داشتم اگه حال و حوصله داشتم هر چه قدر کار می کردم خسته نمیشدم به خاطر زنم بود الان چند وقته زنم میگه طلاق می خوام موندم چیکار کنم بنا گفت من می دونم چیکار کنی بیا تا بهت بگم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
22 ثانیه پیش
22 ثانیه پیش
22 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز