مهرناز جان و مامان درسای عزیز ممنون به خاطر دلداریاتون. دیروز ریاضی داشتن و یه مساله رو معلمشون گفته بود که چند نفر بیان پای تخته حل کنن اتفاقا به دختر من و دوستش که بهترین شاگردای کلاسن هم گفته بود .بعد در حالی که همه راه حلا رو تخته بوده راه حلی که دختر من دراورده بوده رو گفته که درسته و بقیه غلطه. دختر منم کلی خوشحال شده بود جوری که اومد خونه اولین حرفی که زد این بود که فلانی امروز حسابی ضد حال خورد.اینم بگم که قبلا این مساله رو به من نشون داده بود و منم فقط از سر خودم باز کردم و گفتم حتما درسته!!! دیشب باباش دفترشو دید و گفت این مساله که غلطه وااااای خدا نمیدونید چی کار میکرد اصلا قبول نمیکرد میگفت نه خانوممون گفته درسته تازه مامانم گفت درسته ولی من میفهمیدم که به خاطر اینکه پیش دوستش خراب میشد حسابی ناراحت شده آخه اتفاقا جوابی که اون داده بود درست بود. دیگه رفت تو اتاقشو گریه میکرد که آره اون کلاسای واله رو میره و... اینم بگم چون همسرم خودش استاده باهاش کار میکنه و ما اصلا دوست نداریم که بهش برا درس خوندن فشار بیاریم چون همینجوریش کلی حرس میخوره برا درسا وای به روزی که... ضمنا مامان همین دوستش دیروز میگفت چون دخترم به نجوم خیلی علاقه داره میخوایم براش تلسکوپ بخریم و این حرفا. خلاصه دیگه از دیشب حسابی کلافم که ببین مردم چی کارا میکنن اونوقت من تو یه سوال ناقابل ریاضی درست راهنماییش نمیکنم