منم دو تا زایمان طبیعی داشتم با اینکه کیست تخمدان داشتم و دکترا راحت میگفتن سزارین ولی خودم طبیعی رو خواستم
خواستم تجربمو بگم
زایمان اولم کیسه ابم پاره شد ،و متاسفانه هیچ کسی همراهم نبود جز برادر مجردم داشتم از خجالت آب میشدم و نهایتا همسایه ام اومد همراهم
اونجا اصلا دردی نداشتم حدود نیم ساعت بعد یه ذره درد شروع شد
یکم شربت زعفرون و یکمی هم کشمش و گردو خوردم و سوره انشقاق میخوندم
بیمارستان دولتی (ایزدی قم) رفتم تو یه اتاق جدا بودم ماما و پرستار هم از اول تا ساعت یک و نیم ظهر که زایمان کردم بودن تو اتاق
هم صبحونه و هم ناهار آوردن ولی بخاطر درد هیچی نمیتونستم بخورم
داد و فریاد هم نمیکردم ولی ناله داشتم و ضعف کرده بودم
از اتاق های دیگه یه خانمی همش داد میزد و میگفت مُردم و .. ، منم ساعت ده بود هنوز دو سانت دهانه باز شده بود با اون همه درد ، دیگه ترسیدم و گفتم زایمان بی درد
دکترش اتفاقا آقا بود اومد تو ، من نمیدونستم لخت و پتی بودم ، امپول رو زد به نخاعم و رفت ، چند دقیقه ی خوب بود انگار خوابم برده بود
وقتی بیدار شدم تحمل دردها که شدیدتر شد بودن رو نداشتم همش ناله میکردم میگفتم درد دارم از یه جاهایی جیغ میزدم
پرستارها نمیزاشتن بشینم میگفتن دراز بکش و تکون نخور بخاطر اون دستگاه دردسنچ و ... شون و دسشویی هم خیلی کم اجازه دادن برم ، منم ناچارا چند باری ادرارم همونجا شد
چندبار اکسیژن دادن و دکتر صدا زدن و دکتر همش میگفت چرا این اینقدر بیحاله
بالاخره ساعت یک و نیم ظهر جمعه پسرم بدنیا اومد
ووووای چه لحظه قشنگی بود پسرم رو می دیدم شبیه خوابم بود فقط سبزه تر و مو داشت البته چند دقیقه که گذشت رنگ پوستش روشن شد
بچه رو پاک کردن و گذاشتن تو گهواره نزدیکم من فقط اونو نگاه میکردم و منتظر بودم بغلش کنم ، ماما هم داشت بخیه میزد اصلا دردی حس نمیکردم ولی خب آخرهاش که حدود یه ساعت طول کشید یکی دو تا بخیه اخر رو متوجه دردش شدم.
بعد زایمان بخاطر بخیه ها و بواسیر بزرگی که زده بود بیرون اذیت میشدم