2777
2789
عنوان

با شوهر بی احساس و بی عاطفه چیکار کنم؟

| مشاهده متن کامل بحث + 341497 بازدید | 148 پست

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



خوبی جایی مثل اینجا اینه که ادم میفهمه تنها نیس مردهایی که ذاتا سرد و بی عاطفه هستن بدون هیچ دلیلی غر میزنن و ایراد میگیرن. من خیلی پر انرژی بودم اما الان بعدچند سال زندگی حس پیری دارم بی اعتماد به نفس و عصبی شدم .گاهی یادم میره زن هستم . متاسفانه هیچ راه و درمانینداره دوستان فقط به خودتون بقبولونید که شرایطتون اینطوریه اوج اوج اوج دلتنگی و سختی زندگی با همچین مردهایی دوران بارداری و یک سال بعد تولد بچه اس چون زن بیشتر از هر وقت دیگه ای محتاج محبت و توجه هست . من که یه بچه دارم به حدی اون دوران برام زجر اور بود که اصلا اصلا اصلا دوس ندارم بچه دار شم با اینکه عاشق بچه هستم و با تک فرزندی مخالفم ولی حالم از اون دوران تنهایی به هم میخوره

سلام. مثکه خیلی مثل همیم. 

من نزدیک دو ساله ازدواج کردم. تو عقد و سال اول شوهرم خیلی احساساتش بیشتر بود اما فکر می کنم داشت تلاش می کرد، شخصیتش اون نبود.

الان که شخصیت اصلیش رو اومده برام اذیت کنندس 

ساکت، منفعل، بی ذوق

هر روز تعطیل که پیش همیم باهم دعوامون میشه که شروع کننده خودمم، چون مثل اوایل ازش ذوق و توجه بیشتری انتظار دارم


با سلام ؛ شما سعي كنين روابط شوهرتون را زير نظر داشته باشين ؛ احتمال اينكه به كسي ديگه علاقمند بوده باشه هست ؛ البته قبل از هر كاري اول خودتون به يك مشاوره روانشناسي مراجعه كنيد و بعد اگه تونستين شوهرتونو قانع كنين ؛ با هم به يك متخصص مشاوره خانواده مراجعه كنيد

من 1ونیم ماه هست ازدواج کردم. شوهرم بشدت بی عاطفه و بی احساس بود و هست. من این روزا این واقعیتشو پذیرفتم و می خوام توی زندگی شخصیم دلخوشی های دیگه پیدا کنم و بیخیال سردی شوهرم بشم. دعام کنید بچه ها

خب به نظر می رسه خیلیا دقیقا همین مشکل رو دارن.یکیش خود من.یعنی دقیقا همینجوریه! اما نه بی تفاوتی نه ...

سلام حرفاتون و خوندم. منم همین مشکل و دارم ۱ سال و نیمه عروسی کردم. شوهرم خیلی مرده خوب و آروم و سالمیه و من عاشقش بودم همیشه ولی مشکل بزرگی که داره سرد مزاجیه. از همون اول حتی توی ۱ سال دوران عقدمون احساس میکردم نیازی به رابطه ی خصوصی نداره. و کلا ابراز احساساتش خیلیییی کم بود. بعد عروسی ام این موضوع ادامه پیدا کرد. میدونم دوسم داره خیلی تلاش کرد برا رسیدن به من . ولی کلا خیلی عجیب غریبه. وقتی من حالم خوبه بهش ابراز علاقه میکنم احساس میکنم یکم خودشو میکشه کنار یا یهو یه کاری میکنه که منو ناراحت میکنه بعد به محض این که میبینه ناراحت شدم شروع میکنه به منت کشی و ابراز علاقه و خلاصه ازین رو به اون رو میشه. کاری کرده که من یه آدم دسگه شدم تحساس میکنم دائم باید تحویلش نگیرم محلش نذارم براش پشت چشم نازک کنم تا بیاد سمتم و محبت کنه. خیلی بده رابطه ی خصوصیمونم از اول خیلی کم بود اگه من اعتراض نکنم به ۱ ماهم میرسه. کسی میدونه چه دارویی واقعا میل جنسی و افزایش میده و ضرری ام نداشنه باشه.؟ 


ببخشید خیلی خرف زدم یکم دلم گرفته بود مثل بقبه 

وای خدا من نمیدونم خانوم های ایرانی چرا اینقدر تحقیر رو تحمل میکنن

خوب خودت باش بهترین خودت باش

چه لزومی داره یه مرد بهتون توجه بکنه یا نه 

تجربه ۱۵ ساله من میگه به مردها هر چقدر بیشتر توجه کنی بیشتر نادیده ات میگیرن

من الان یه ساله نامزدی هسم اما اصلا راضی نیستم میدونید نامزدم بهم توجه نمیکنه هفته ای یه بار میاد پیشم اینم بازور همش عشقش شده ماشین و گوشی با بقیه خیلی خوبه با من اما نه...یه بار نامه عاشقونه تو ماشینش پیداکردم اما انکار میکنه ک مال من نیس حتما یکی گذاشته تو ماشینم اما باور نمیکنم چون هروز رمز گوشیشو عوض میکنه ازم بیشتر فاصله میگیره تو این یه سالی ک عقدیم شاید10 بار اینم زوری رفتیم بیرون همش باید التماسش کنم ک بیا پیشم.برام دعا کنید خیلی دلم گرفته...خدا کنه درست بشه....دعا کنید.

وای حرف دل منو زدید همین الان کلی گریه کردم و دلم از این موضوع خونه.....من امشب یکم تب کردم و واسه خ ...

اصلا مردها همشون بیشعور شدن, شوهر منم خودم رو بکشم هم نمیپرسه چته....

حتی ۱ماه قبل مادربزرگم که خیلی دوستش داشتم رو از دست دام, لحظه ای که فهمیدم انقده جیغ زدم و گریه کردم,اما...جای اینکه منو بغل کنه و اروم کنه, بچه ها رو بغل کرده بود..

دو شب بعدش هم قبل خواب ,اینقده اروم گریه کردم تا خوابم برد و اما اون انگار نه انگار...صبحش بهش پیام دادم چقدر به محبتت نیاز داشتم که ارومم کنی,من خیلی تنهاممم... و باز شبش دوباره گریم گرفت و بازم انگار نه انگار(فک کمردم با پیام صبحم کلی نازم رو میکشه)

میدونست چون من بابام رو ۷ سالگی از دست دادم خیلی به مادربزرگ پدریم وابسته بودم هیچ وقت این کارش یادم نمیره..

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792