2777
2789
عنوان

مامانهای بچه مدرسه ای دار بیاین لطفا

| مشاهده متن کامل بحث + 158 بازدید | 27 پست
احتمالا شوهرم ناقل بود ولی بدون علامت، چون من در این مدت جایی نرفتم و با کسی در ارتباط نبودم و همزما ...

الهی زودتر خوب بشین بخدا ما هم هیچ کجا نرفتیم خدا شاهده بقول شما رنگ آسمونو ندیدیم و همش مسخره میشیم میدونم ایندفعه هم مسخره میشیم ولی بذار بشیم از مریضی بهتره

الهی زودتر خوب بشین بخدا ما هم هیچ کجا نرفتیم خدا شاهده بقول شما رنگ آسمونو ندیدیم و همش مسخره میشیم ...

بلا ازتون دور باشه الهی، هی به شوهرم گفتم خونه مادرت میری ماسک بزن، لااقل با ماسک نزدن خونه مادرت ما را مضحکه نکن، به احترام من که تو خونه موندم ماسک بزن نه اصلا از اینکه از مریضی بترسی، چون اونا اصلا رعایت نمیکردن و میگفتن دروغه، گفت بابام بدش میاد میگه مگه من مریضم که می ترسی و ماسک میزنی؟! حالا هم نتیجه اش این شد، چه فایده؟! دیر فهمیدن که باید مراقبت کنن، خدا را شکر کردم امشب که حق الناسی گردنم نیس، بعد شوهرم امشب  که بهش گفتم تو ناقل بودی و منو مریض کردی بهم میگه تو مادرم اینا را مریض کردی، گفتم مگه مادرت اول مریض نشد؟! من که الان مدت هاس تو خونم و حتی مادرم را ندیدم؟! خیلی بی انصافیه به خدا

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

بلا ازتون دور باشه الهی، هی به شوهرم گفتم خونه مادرت میری ماسک بزن، لااقل با ماسک نزدن خونه مادرت ما ...

واای خدایا چجوری تحمل کردی ؟من بودم کارمون به دعوا میکشید

خیلی صبوری واقعا خوش به سعادتت

ممنونم نه بابا این جوری هم نیس، به خدا تو ابن مدت مریضی یه حرف هایی از شوهرم شنیدم که داغونم کرد‌؛ بهش گفتم بریم دکتر مریضم گفت نه بابا تو که چیزیت نیس، دکتری  نیستی خوب میشه، گفتم بریم دکتر تست بدیم، گفت نه الان دکتر رفتن دردسره، الکی حرفمون تو دهن مردم میفته که فلانی کرونا داره، گفتم نه عیب است نه ننگ، این همه آدم پیر و جوان و پولدار و فقر و عادی و سیاسی  در کل جهان گرفتن، خوبه مایه ننگ و عار و بی حیایی و گناه که نیس که برامون دردسر بشه، گفت تو هوسته مگه بری دکتر؟! بعد مادرش را گفت میخوام ببرم دکتر و به باباش هم اصرار می‌کرد بریم دکتر، گفتم چرا من که میگم مریضم بریم دکتر، میگی دکتری نیس و تو دردسر میفتیم بریم دکتر و برامون حرف در میارن، بعد به اونا میگی بریم دکتر، مریض با مریض چه فرقی داره برای اونا بد نمیشه؟ حرفشون تو دهن ها نمیفته؟! گفت تو به بابای من حسودی میکنی؟! گفتم من آخه چرا باید به اون پیرمرد حسودی کنم 

به خدا قسم تو این مدت مریضیم یه بار یه استکان آب یا چایی دستم نداد، با حال خرابم همش بهی غذا و ظرف و درس بچه ها رسیدم، از بدن درد داشتم میمردم، به خدا چند بار بهش گفتم برای افطار، یا مرغ سوخاری  یا آش و حلیم یا کبابی چیزی بخر تا مجبور نشم بزارم، چون دخترم روزه بگیر بود، فقط یه بار کباب خرید براش، از پولش نبود که نداشته باشه، مریضی منو باور نکرد و جدی نگرفت، برای همین نتونستم خوب استراحت کنم، با سختی و مشقت آش یا سوپ یا خلیم میذاشتم میگفت بکش برای مادرم اینا ببرم اونا  مریضن، گفتم منم مریضم کی به فکر منه پس؟! یا بهم گفت بلدرچين میخرم برای بابام بپز قوت بگیره! گفتم من خودم مریضم تو یه استکان برام جابجا نکردی، میگه من چیکار باید میکردم که نکردم؟! به خدا هیچ کاری برام نکرد، ببخشید نمیدونم چرا دلم باز شد و اینا را گفتم، اصلا از دلم بیرون نمیره

به خدا قسم تو این مدت مریضیم یه بار یه استکان آب یا چایی دستم نداد، با حال خرابم همش بهی غذا و ظرف و ...

ووای توروخدا راست میگی؟چجوری تحمل میکنی؟ بخدا بدنم مور مور شد اینو گفتی

ووای توروخدا راست میگی؟چجوری تحمل میکنی؟ بخدا بدنم مور مور شد اینو گفتی

به خدا اگر دروغ گفته باشم یه کلمه، بهش گفتم خوبه خدا بهم رحم کرد و ریه ام درگیر نشد، میگه مریضیت را خوب مدیریت کردم که حالت بد  نشد! به خدا بعضی شب ها از درد تا صبح همش راه رفتم و نشستم تا تحمل کنم نمیتونستم همش بخوابم از درد، مادر پدرم از گروه خطر ناک هستند نمیشد برم پیششون، طفلک مادرم آش و حلیم چند بار درست کرد تا دم در آورد، یه بارم جوجه تو مواد گذاشت، به خدا چند روز موند آخر خودم کباب کردم، اصلا نتونستم مراقبت کنم و قرنطینه و استراحت باشم 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز