سلام به همگی
بی شک گاهی بیان عمق و وسعت دردی که بر جان و دل و روح و زندگی آدمها ریشه میزنه ممکن نیست و درد من هم .
بی شک گاهی بیان روزها و ماهها و سالهایی که با رنج میگذره ممکن نیست و رنج من هم .
بی شک گاهی بیان عظمت عشقی که در قلبت بالنده میشه ممکن نیست و عشق من هم .
بی شک گاهی بیان حسرتی که بر دلت جاودانه میمونه ممکن نیست و حسرت من هم .
بی شک گاهی ...و گاهی ... و گاهی ...
بعد از اون روز لعنتی و ایست تنفسی سام و آمبولانس و بیمارستان و اورژانس و ایست قلبی و احیا و دوباره ایست قلبی و دوباره احیا و... رسیدیم به روز تصمیم ، چه تصمیمی ، چی میتونست منو وادار به دل کندن از جسم عزیزترین عزیزم بکنه ، کی میتونست ،میدونستم باید چه تصمیمی بگیرم و نمیتونستم
چه کار کنم ، راه درست کدومه ، بذارم بمونه و اینجوری که میگن عذاب بکشه ، یا ...
کجا برم ، از کی بپرسم راه درست کدومه ، کاش خدا از عرش میومد پایین و بهم کمکی میکرد ...
از مسیحا خواستم برام تفالی به حافظ بزنه ، نیتی که کردم و از سام عزیزم خواستم که مامان بگو من درمانده چه کنم ، من مادر چه کنم ، من پا در گل چه کنم
و چه زیبا این پسر آسمانی من جواب داد ، صدای اس ام اس رو که شنیدم و دستی که بازش کرد ، مسیحا یادت هست که ...
مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم
طایر قدسم و از دام جهان برخیزم
به ولای تو که گر بنده خویشم خوانی
از سر خواجگی کون و مکان برخیزم
.
.
.
سرمو گذاشتم کنار گوش خوشبوی سام و زمزمه کردم
"عزیزکم من صاحب اختیار بدن نازنین تو نیستم ، این به اصطلاح رضایت ها و امضاها فقط تشریفاتی هست برای اینکه خودت تصمیم بگیری که میخواهی قسمتی از تو بمونه یا تمام بری ، و من هر آن تصمیمی که تو بگیری رو دوست دارم ، حتی اگر برام سخت باشه ، حتی اگر نتونم تحمل کنم و بمیرم آرام جانم "
و همسرم رفت برای انجام تشریفات قانونی...
از ته راهرو دیدم چند نفری رو به هیات پزشک که دارن میان طرف اتاق سامی ، تا حالا ندیده بودمشون ولی شناختمشون ،
معاینه قبل از پیوند
قبل از ورودشون از اتاق آمدم بیرون و ته راهرو دور از اتاق سام نشستم و سرمو توی دستام گرفتم و منتظر شدم
نمیدونم چند هزار سال طول کشید
نمیدونم چه نظری در مورد آزمایشات انجام شده و ... دادند
از اتاق دور بودم و نشنیدم ، نمیخواستم هم بشنوم
فقط با چشم بسته منتظر موندم
و سام تصمیمشو گرفت ، تصمیم گرفت که کامل بره و رفت ...
ودست کوچک زیباش در لحظه پرواز توی دستم بود و شصتم روی نبضش و این بزرگترین خوشبختی دردناک من بود
.
.
.
از نگاه مادرانه من پیوند سام با تمام دنیا با موفقیت انجام شد ، پیوند او با قلب تمام کودکان عالم ، با نگاه تمام کودکان عالم ، برای من در چشم و در هر تپش قلب کودکی صدایی و نگاهی از سام هست
از لطفی که همه دوستان در تمام این یک سال و اندی به ما داشتند ممنونم ، از دعاها ، دلگرمی ها ، امیدها ، قوت قلبها و ... این آخر از همه پیام های محبت آمیز و تسلی بخش
و این هم عکسی از سام تقدیم به همه کسانی که دوستش دارند و همیشه به یادش هستند
How to make gif