به جستجوی تو
بر درگاه کوه می گریم ،
در آستانه ی دریا و علف
به جستجوی تو
در معبر بادها می گریم،
در چار راه فصول،
در چار چوب شکسته پنجره ای
که آسمان ابر آلوده را
قابی کهنه می گیرد.
به انتظار تصویر تو
این دفتر خالی
تا چندورق خواهد خورد؟
جریان باد را پذیرفتن و عشق را
که خواهر مرگ است و جاودانگی
رازش را با تو درمیان نهاد
پس به هیات گنجی درآمدی:
بایسته و آز انگیز گنجی از آن دست
که تملک خاک را و دیاران را از این سان
دل پذیر کرده است !
نامت سپیده دمی است که
بر پیشانی آسمان می گذرد
ـ متبرک باد نام تو! و ما همچنان
دوره می کنیم شب را روز را هنوز را....