2777
2789
عنوان

مادر ندارم مادرشوهرم میخاد برا زایمانم بیادبیمارستان😭

| مشاهده متن کامل بحث + 1839 بازدید | 78 پست
از روی دلسوزی گفته چرا جبهه میگیری تو زایمان منم چن روز مادرم نبود مادرشوهرم پیشم بود بقران مثل دختر ...

ماله من ی بارم نگفت بچرو بده خودت بخاب تا صبح مث عزرایبل مینشست بالاسرم نمیزاش بخابم هی پاشو شیر بده 

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



عزیزم شرایط درک میکنم. منم موقع زایمانم مادر  شوهرم بود خیلی سخت بود برام مامانم  مریض بود😪

تازه بچمم تو دستگاه بود 

ولی اگه برگردم به عقب اصلا برا این موضوع ناراحت نمیشم. اون ی زنه درک میکنه شرایطتو

پسرم، معجزه زندگی من🤩
چرا نیومد؟

چون اذیت میشه😐خیلی خودش دوس داره 

_چرا همیشه به چشمام میگی لعنتی                                      _"نمیدونم عزیزم .......چشمات غرقم میکن.....وقتی تو تیله های زلال چشمات خیره میشم .....یهو به خودم میام میبینم یادم رفته نفس بکشم....چشمات شفافه ....برق میزنه .....خودم تو مردمکش میبینم.....صادقه .....انگار باهام حرف میزنه .....نمیدونم عزیزم .....ولی قطعا چشم هات لعنتی ...."                                                                                                           

منم وقتی زایمان کردم مادرشوهرم باهام اومد...تازه سزارین کرده بودم.. نشست جلو بقیه زنا پشت سرم کلی حرف بد زد فک کرده خوابم....تازه چندشش میشد کمکم کنه لباس بپوشم یاخودمو بشورم البته خودمم نزاشتم چون باهاش راحت نیستم اما خیلی خیلی خیلی دلم شکست  البته بعدش مامانم اومد....بخاطر رفتار وحرفاش فشارخونم زد بالا وپنج روز بیمارستان موندم

{+✓مــیشه یه صــلوات برای ظهور امام زمان بفرستی؟😊🕊...من از،روح خدام بخاطر همـین...نبایدهـیچوقت ناامیدبشم...🌧مااشرف المخلوقات هسـتیم،پس توانایی انجام هرکاری را داریم،و...بیایید در حد همان اشرف المخلوقات رفتارکنیم.🪐🤗یه توحید برای قبول شدنم دوست خوب من...♥🌱
ماله من ی بارم نگفت بچرو بده خودت بخاب تا صبح مث عزرایبل مینشست بالاسرم نمیزاش بخابم هی پاشو شیر بده ...

ای جانم میدم سخته منم باهاش راحت نیستم اما مثل خواهر ببین درسته مادر نمیشه صبر کن تمام کارهاشو ب چشم محبت بببن اونم مادره نگرانه نوه اش  هست ک گرسته نمونه نترس مادزشوهر منم میگفت بده بخوره 

برای زایمان طبیعی همراه چیکارا میکنه؟همه جاتو میبینه؟من خجالت میکشم خیلی

من با جاریم رفتم

ببین انقدر نگران حال خودش و بچش بودم که یادم نیست چی دیدم

اون موقع همراه که به این چیزا فکر نمیکنه یعنی من نمیکردم 


ماله من ی بارم نگفت بچرو بده خودت بخاب تا صبح مث عزرایبل مینشست بالاسرم نمیزاش بخابم هی پاشو شیر بده ...

با همسرت صحبت کن بگو من باید تو محیطی باشم که ارامش داشته باشم .من با مادرتون راحت نیستم .باهاش صحبت کنه که یا مرستاری بگیرین یا خواهرتون .حتما سعی کن با خواهرت هماهنگ کنی چون حتی بگی پرستار باز یه بهونه میاره که خودش بیاد دوروبرتون .ولی بخاطر خواهرتون میاد.بعدش من نمیدونم چرا کسایی که نظر میدن انگار خانم نیستن و شرایط بعد زایمان رو درک نمیکنن.؟؟؟بعد از زایمان هم از همسرتون بخواین پیشتون باشن .و حتما مستقیما خود همسرتون با مادرشون صحبت کنن که خودم کمک همسرم هستم نیاز به کسی دیگه ای نیست و ازشون تشکر کنن .بعد از زایمان هزار درد یبوست و ..خونریزی و ضدعفونی .پیش میاد کدومتون راحتین با این شرایط مادرشوهرتون پیشتون باشن؟عزیز بنظرم هر جور شده خواهرتو بیاری و بهش بگی براش جبران میکنی و بکنی .

اجازه بده بیاد .درست میگن همسایتون از مادرشوهر دلسوزتر نیستن. 

خودت هم حتما پمپ درد بگیر من تو زایمانم داشتم اصلا نیاز به همراه نبود برای دستشویی رفتن . شب تا صبح هم راه رفتم و شیر دادم همراهم خواب بود😆

البته بهتره یکنفر اولش هواتو داشته باشه تا یوقت سرت گیج نره بیفتی. فقط همین. 

شیر دادن هم اولش پرستار میاد کمک میکنه بعدش دیگه خودت راه میفتی. نگران نباش

عشق با انگشت های کشیده پیانو مینواخت...من پا به پای پونه های وحشی میرقصیدم... باران می آمد...بهارنارنجها همه مست...هوا هوای تو بود...🍀
ای بابا یعنی نیتوتست و نیومد؟ چی بگم عیب نداره فکر نکن بهش

میتوسنت بیاد ولی خب دوس نداشت بیاد نه عادی شده برام 

_چرا همیشه به چشمام میگی لعنتی                                      _"نمیدونم عزیزم .......چشمات غرقم میکن.....وقتی تو تیله های زلال چشمات خیره میشم .....یهو به خودم میام میبینم یادم رفته نفس بکشم....چشمات شفافه ....برق میزنه .....خودم تو مردمکش میبینم.....صادقه .....انگار باهام حرف میزنه .....نمیدونم عزیزم .....ولی قطعا چشم هات لعنتی ...."                                                                                                           
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز