2777
2789
عنوان

خانواده شوهر بعد زایمان.................

| مشاهده متن کامل بحث + 80344 بازدید | 154 پست

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

بچه ها ..من خیلی دلهره دارم که بعد زابمانم اذیت شم .............من عید زایمانم هست ...

خانواده شوهرم که اصلا دست به سیاه و سفید نمیزنن ... همه کارا با مادر عزیزم هست .... خدا کنه حداقل آزارم ندن ....
خدایا کمکم کن اونقد بزرگ شم که دنیا دیگه جامو نداشته باشه …
مادر شوهر من از روزی که من مرخص شدم اومدن خونه ما با دوتا خواهر شوهرام که یکیشون تو خونهست واون یکی یه بچه هم داشت تا یک هفته هم موندن خوانواده من دیگه نیومدن چون بدشون اومده بود که چرا مراعات حال منو اینا نمیکنند خلاصه یک هفته موندن ریختنو پاشیدن دیگه روز هفتم با اصرار من به شوهرم که راضیشون کنه برن ...رفتن تازه اون موقع بود که من استراحت کردم به معنای واقعی اون روزا هرشب مهمون داشتیم خیلی بد بودهمیشه یا سفره ناهار پهن میکردن برا خودشون یا عصرونه یا شام مرداشونم شام میومدن من نظرم اینه که زن تازه زا باید تا 10-15 روز دورش خلوت باشه فقط یه نفر پیشش باشه تا حالش خوب شه بعد که یه ذره روبراه شد بیان ببیننش
منم وقتی از ریکاوری اومدم بیرون تا اوردنم تو اطاق خودم هم مادر شوهرم هم خاله شوهرم اونجا بودن یه سبد گل خیلی قشنگ هم اورده بودن و تو ساعت ملاقات برادر شوهر و جاریم و خواهرشوهرم هم اومدن دستشون درد نکنه
من مادرشوهرم هم کمک می کرد هم دخالت کلا از دستش دیونه شدم همش می گفت چرا بچه رو شیر نمی دی چرا پوشکشو عوض نم کنی چرا قنداق نمی کنی هیچ کدوم از فامیلاشو نزاشت بیان خونه مامانم احوالپرسی می گفت خودش میاد خونمون اونوقت بیان ده روزه شد نینیم گفت پاشو بیا منم نرفتم گفتم دختر خودت رفت خونه مادرشوهرش که من برم بعد مجبور شد فامیلاش بیان عیادتم خونه مامانم

همش دخالت می کرد به زور اب زیره می داد بهبچم اصلا حالیش نبود

تو بیمارستان مدام مقایسه می کرد منو با دخترش هی می گفت چرا تو بیمارستان خصوصی دخترم بیمارستان دولتی

انقده اذیتم کرد که نگو

می خواستم بچمو ختنه کنم نزاشت گفت ختنه تو نوزادی قد بچه کوتاه میشه هی شوهرمو پر می کرد هی دخالت می کرد

بچه رو می خواستم ببرم دکتر تو پتو پیچید بردش دکتر هی به دکتر می گفت این نوه منه نمی زاشت من حرف بزنم دیگه گریم گرفته بود

ولی از من به تو نصیحت اگه مادرشوهرت خواست دخالت کنه جلوش واستا من اگه بچه بعدیم این کارو کنه دیگه صبر ندارم میزنم در دهنش
من امضا ندارم
هیلداجون خیلی باحال گفتی .......ولی واقعا سخته زحمتشو تو بکشی یکی دیگه دخالت بیخودی بکنه چی کشیدی من طاقتشو ندارم جوابشو میدم حتما که روش کم شه.چی میشه با عروسم مثل دخترشون رفتار کنن یا اینکه خودشونو جای عروسه بزارن مگه خودشون عروس نبودن مادرشوهر نداشتن که این روزای قشنگو به میدون جنگ تبدیل میکنن
ممنونم از همه دوستان...من 8هفته دیگه زایمان دارم .رفتارشونو نمیدونم ولی چون نوه اول پسریه فکرکنم استقبال خوبی بکنن.در کل با شناختی که من ازشون دارم تو مایه های مامان نفس باهام رفتار میکنن
من که نی نی ندارم ...اما میدونم اگه نی نی دارشم مادر شوهرم مثل مادر شوهر مامان نفس رفتار میکنه ....البته درصدی از این رفتار برا اینه که به خودش زحمتی نده ..خیلی هم ناراحت می شم که مامان خودم زحمتمو بکشه اون روزای اول که می دونم خیلی سخته ...
خواهر خودم دو ماه موند خونه مامانم بعد زایمانش که به نظر من اونم زیادیه و باعث زحمت برا مامانم...من که فکر نکنم بیشتر از 7 روز بمونم خونه مامانم ...هرکی خواست بیاد دیدن باید بیاد خونه خودم چرا به مامانم زحمت بدیم ....
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز