مرسی از محبت همه ی دوستان گل. وااااااااااای برسام خوشگللللللللللم. دلمون تنگ شده بود برات. فریناز جان چه مدل موهای برسام نازه و بهش میاد. بردید سلمونی؟
سمیرا جان تولد ساینا هم دقیقا یک فروردینه. من که هیچ کار خاصی واسه تولد نمی کنم. نه گیفت نه چیزای دیگه! بی ذوقم؟ دست تنهام حوصله ندارم. ایشالا سه ساله که شد بعد. که وابستگیش کمتر شده باشه و ... فقط یه کیک و یه دور هم بودن ساده مثل پارسال. اصلا من هنوز نمی دونم سال نو کجائیم! اصفهان یا اهواز یا شیراز!!!! هنوز برنامه ی کاری همسر مشخص نیست!
دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳
از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباسهای خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!
سمانه جون من پارسال برای سارا 12 فروردین یه تولد مفصل گرفتم،خودم خیلی به این جور کارا علاقه دارم وگرنه خود نی نی هاکه از این چیزا و دنگ و فنگش چیزی متوجه نمیشن،برای اونا همین دور هم بودن و شادی و کیک و فوت کردن شمع جالبه،حیف که امسال نمی تونم مفصل بگیرم انشاالله باشه برای سال دیگه...البته خداییش دست تنها خیلی سخته مخصوصا" با وابستگیی که ساینا به مامان مهربونش داره...
ایرانا جون تاریخ تولدشون با مزه اس 1/1/90 وخودمم خیلی خوشم میاد ولی چون همه درگیر سال نو و دید و بازدید هستن برای تولد گرفتن خوب نیست...من طبیعی زایمان کردم البته حتی تا لحظه ای هم که رفتم بیمارستان دردام شروع نشده بود ولی چون آخرین مهلت زایمانم تا اول فروردین بود دکترم گفته بود حتی اگه درد نداشتی صبحش بیا بیمارستان و من با القا و آمپول دردام شروع شد...خداییش دکتر خوبی داشتم ساعت2:30 ظهر به قول خودش از سر ناهار خونه مادر شوهرش اومد،میگفت یکی برام سبزی پلو میکشید یکی تیغ ماهی رو میگرفت که من زودتر برسم سر مریضم و بسیاااااااااااار هم خوش اخلاق بود،ببخشید که طولانی شد یه دفعه یاد اون روزا و لحظه ها افتادم
آخی چه با حال سمیرا جون منم یاد روز زایمانم افتادم حسابی برف اومده بود من سزارینی با بیحسی بودم اصلاً برسام نچرخیده بود داشتم از دکتر بیهوشی میپرسیدم که اگه الان دکتر شروع کنه من متوجه میشم گفت چه پسر خوشگلی پسرت دست خانوم دکتره بعد عسل مامان گریه کرد دادن بغلم صداش کردم ساکت شد و دنبال صدا میگشت بوسش کردم بردنش تو کل مسیر هر وقت گریه میکرد فرشید باهاش حرف میزده و آروم میشده چشاش از همون لحظه اول باز بود و همش دستشو میخورد و نمیخوابید هر پرستاری میومد میگفت این بچه چقدر هوشیاره بچه ام از اول خواب نداره اینم خاطره ما
ایرانا جون تاریخی که دکتر برای زایمانم تعیین کرده بود 24 اسفند بود. من خودم سزارین رو انتخاب کردم. با بی حسی. به دکترم گفتم نمی خوام بچم به خاطرچند روز دهه هشتادی بشه! مخصوصا که دختر هم هست.خندید گفت اشکال نداره. چه تاریخی دوست داری؟! گفتم 1 فروردین جالبه. اولین روز سال. اگه نمی تونید 3 فروردین! خلاصه سر تاریخ چک و چونه زدیم!!! گفت بعید می دونم تا فروردین دردت شروع نشه اما اگه دوست داری پس صبر کن. اگرم دردت شروع شد سریع برو بیمارستان من میام. خلاصه نبات خانم تا یکم هم صبر کرد و توی مسیر بیمارستان اونقدر لگد می زد که گفتم تا برسیم پریده بیرون!!! سر زایمانم هم دکتر و دستیاراش داشتند در مورد سفره 7 سین و... صحبت می کردند!
برسام جیگری تولدت مبارکککککککککککککککک سمیرا جون یه روز بیشتر زمان نمیبره درست کردن ریسه ها.... منم عاشق تولد گرفتن و این چیزام... با اینکه سرکارم میام ولی ذوقش و خیلی داشتم.... یه کلیپ هم درست کردم از زمان به دنیا اومدن شایلین تا الان که دو سالش شده... تو کلیپ چند تا از فیلماش رو هم گذاشتم.. اولین غذا خوردن.. اولین بار که چهار دست و پا رفت.. اولین قدماش... از هر مسافرتش .... آهنگ مارک آنتونی رو هم روش گذاشتم خیییییییییییییلی با حال شد.. روز تولدش پخش کردم مهمونا دیدن.. انگار مرور دو سالی که گذشت بود...
همه خیلی خوششون اومده بود... خواستی تو هم درست کن خیلی راحته من با یه نرم افزار که اسمش muvee reveal بود و از اینترنت دانلود کرده بودم اینکارو کردم... خیلی راحته.... به فامیلا می گفتم این فیلم خوراک روز عروسی شایلینه که بعد از عروسیش این فیلم رو بذاریم و من و همسری بشینیم گریه کنیم... هههههه آخه واقعا آدم وقتی این دو سال رو مرور می کنه می بینه واقعا چقدر زود گذشت....
شبنم بابا فعالی تو.. من یه کتاب عکس خواستم درست کنم نصفه موند.. البته تقصیر سایت عکس پرینت هم بود انقد که کنده و نصف کارامو سیو نمیکرد.. سمانه همه اینایی که گفتیو یادمه! من با این حافظه م یادم باشه خیلیه هاااااااااا.. آخه منم دوس داشتم مایا 90 به دنیا بیاد حداقل فروردین! اما شد بهمنی! دیگه دست من که نبود..